یک: ازحال من مپرس که من خراب حال توام ... مثل ویرانه های بیستون ...آبادم ...ولی برای گردشگران خوشحال! دو: رفته بودم بخرم باز تورا از بازار ... دیدم که تورفتی ...باز بی من...هیهات! سه: میان پرسش های عمیق چشمان تو ... گناهکاری ست که ... نمی تواند پاسخ,اجتماعی,دانشجوان,میشه؟ما,دووازده,دانشجوئیم ...ادامه مطلب
یک :خزیده ای به ذهن من ...چون مارهای کبری ...وعشق نی نواز توست ...وقتی بروز می کنی ...از ذهن باشعور من!!!دو:فریب خوی نباش ...مجنون قصه ها...تا گنجوی بسازد از تو ...مظلوم تری از لیلی !!!سه:آتشم!...بیشتر میان دست های تو ...جان دارم ...تا غرق شده میان خود درجمع کنار دریا ...چهار:بیمار یعنی زلیخایی که باورنکرد یوسف را!...یوسف!عشق کسی دیگر نبود؟حیف زلیخاها!...پنج:کلاسور وسیله ی جا به جایی جزوه هایمان بود ...انگارچرم بود ...ولی نبود ...کلاسور دانشجویی من سبزبود وهمیشه ...باروان نویس...خوش خط ...سریع ...هرچه را که استادها گفته بودند می نوشتم ...کمی بدجنس بودم ولی نه زیاد!!!چون به مخالفین جنس خودم هیچ گاه جزوه نمی دادم!!!...البته آن ها در جزوه گرفتن حرفه ای بوده و دوستان هم جنس خودم را مامور این کارمی کردند ...هیچی دیگر!آخرترم می دیدی کلا همه دارند جزوه مرا می خوانند ...ای روزگار!!!...............................................گاهی به مادرم می گویم خوب شد هزینه نشد و من برای تحصیل به خارج از کشور نرفتم!چون اکثر استادهایم امروز روز دردانشگاه های معتبر دنیا دارند تدریس می کنند !...مخصوصا استاد, ...ادامه مطلب