یک: سیاه روی تو بودم ...ولی به بخت سپید ... مرا تو دوست داشتی ...با هزار امید ... دو: کفن به شهر کم آمده است ...ازبس که مرده ایم ... برای تو مردن ...مثل آب خوردن است ... سه: چشم خودرا کشته ام ...درزیر پاهای دلت ... خوب قربانی شدند آن جان سیاهان ...مرحبا!!! چهار: نه عباس (ع)راست می گفت ...نه آن خدای؟!!! که بار شهادت ...سبک تر از ...مشت آب بود ... پنج: قلم چرا بدست بگیرم که با رنگ کبود ... چگونه,درفضایی ...ادامه مطلب