"عینک زدم شناخته نشم "!!! یک: درون قلب خدا عشق به کیست نمی دانم ؟... که زمان جان دادن به او ... برخی بهشت می بینند... دو: قربان تو رفتم یک روز سرد پائیزی ... دیدم که مثل برگ ... ازروم رد شدند ...عابران بی خیال .... سه: قدر جان خود بدانید "ای "اسماعیل ها ... تا خدا مجبور نباشد روز روشن ...عشق بازی ها کند!!! چهار: من سراغ گوسفندان را گرفتم ...عید قربان ... هیچ کس راضی نشد ... تا نشانی واقعی از گو,قربان,رسیدی ...ادامه مطلب