پرستوهای مهاجر...

ساخت وبلاگ

دروغ گفته اند لب ها ی تو ...غصه نخور ... http://sib.ir/uploads/artist_art_photos/2/1562-48f1257a1e427267f7b71a2174c1df20-l.jpg?43IW

گاهی اختیار آدم ...دست اعضایش نیست !!!

دو:

صبور نبوده ام ...عشق تو نبوده ام ...حسود نبوده ام ...

من یک مکانیکم !که آمدم قلب ساعتی تورا ...دوباره کوک کنم !!!

سه:

مثل مرگ یک عمر ...دنبالت بودم ...

فریب خوردم از چشمان بسته ات ...گفتم برو ...

چهار:

صدای خنده ات ...ملو بود و جلف نبود ...

گفتم :دیگر وقتش است که بفروشم قلبم را به هیچ یک دخ.....

 

http://sib.ir/uploads/artist_art_photos/2/1652-f0042449dfadee8ef14b4c74b8a05c22-l.jpg?43IW

پنج:

انگشتش را با کاغذ برید و از اتاق آمد بیرون ...:وای دستم !...شوهرش سرش را از میان روزنامه درآورد بیرون و گفت:چی شده ؟!!!پریا با حالتی نگران گفت :دستم و برید ...

شوهرش عینکش را صاف کرد و گفت :ای وای بیهوش نشی ؟....دندان هایش را به هم فشرد و گفت :نرگسی خانم نیومد دیگه ...من چیکارکنم ؟...شوهرش جابه جا شد و گفت :نرگسی خانم دوباره زاییده ...قربون خدا برم!!!...پریا ادامه داد:من که یه بچه دارم !...شوهرش لبخند زد و گفت:آره دیگه ...من!ببین شرطو باختی !درست و غلطش رو کارندارم ...می خوام ببینم بعد بیست سال جوراب آبیه من رو از تو کمد خودت که قاطی لباسات شده می تونی پیدا کنی یا نه؟...چون منو عادت دادی "ست "بپوشم میگم !!!

پریا طاقتش طاق شد و گفت :بی ادب !برو چب زخم بیار ...شوهرش گفت :پشت آینه میز توالت همیشه دوتا هست ...

پریا گفت:اصلا از کجا معلوم گمشدن جوراب کار خودت نباشه که من بیچاره برم سرکوچه نون بگیرم ؟!!!شوهرش روزنامه را تا کرد و گفت:کوری؟!!!آخه تو چرا به من نگانمی کنی ؟جوراب ابیا پامه!!!

پریا آهی کشید و گفت :ببین همین طوری...که همه ی زنایی که من می شناسم حسودیمون رو می کنن!!!شوهرش ادامه داد :

برم!الان نونوایی قیامت میشه ...بلند شد و به سمت دررفت که پریا فریاد کشید :برم اول ببینم پاسپورت و شناسنامه ات سرجا باشه !!!

صدای خنده شوهرش تا ته راهرو رفت ...ساعت 7 شب بود ...و خودش می دانست باید یک املت هم بپزد !!!

 

 

http://sib.ir/uploads/artist_art_photos/1/663-5ce0465e4720a4039540f73c5592e240-l.jpg?43IW

شش:

مزار شش گوشه ات را به آرزو چسبانده ام به قلب ...

می رسم عاقبت ...همه ی کائنات ...می خواهند من جذب ان جا باشم ...

هفت:

رک بگویم ...تو میمیری ...ودیگر من باید بمیرم ...

نمی گویم ادامه می دهم به این عشق ...اما خسته ام !!!

هشت :

ترامپ خسته شد وروی کاناپه خوابید ...

خواب یوز پلنگ دید و پرید ...یاد ایران افتاد....

نه:

بنز را بردند گل فروشی و ماشین عروس شد ...

پراید دلش رفت و گفت :انشالله عروس من باشی !!!

ده:

عید ها که می شد فیلم کفش های میرزا نوروز را می دیدم ...

قبلا ها به چیزهای ساده هم می خندیدیم ولی حالا باید بیچاره رامبد جوان هی کمدین بیاورد و سعی کند البته از خط قرمز هم نگذرد تا ما بخندیم ...

من می خندم ...شب ها یک ساعت به خصوص داریم می نشینیم ودوتا انگشت نشانه ی من می شوند هنر پیشه های فیلم ...ان قدر می خندانم تا بخوابد ...

البت این را هم بگویم لازم نیست مثل من صدایتان را عوض کنید ...خیلی ساده است !!!

خنده مهم ترین بخش زندگی ست ...ولی حیف ....

یازده :

برگ ها رویت را پوشانده بودند و من روی گل ات را نمی دیدم ...

نسیم زد کنار پوشش سبزت را ...

وای تو عاقبت می شوی سیب؟!!!

 

http://sib.ir/uploads/artist_art_photos/2/1481-bca2b36ae343782a6ac24e64dff5ff35-l.jpg?43IW

دوازده:ممنون!که کنارم موندید...

سیزده:

همین الان شنیدم که آقای افشین یداللهی هم درتصادف از دنیا رفتند ...

هیهات!انا لله و انا الیه راجعون ...

چهارده:

مرده ی توام خدا و مرا زندگانی چرا دگر ؟

این روح توست ...اگر بگیری "هم"گرفته ای !!!

پانزده:

موندم چرا خدا به من عمر دوباره داد ولی می دونم هیچ کار خدا بی حکمت نیست ...

امسالم بدو بدو باید می رفتم ولی یواش یواش رفتم ...خدا خودش می دونه کی وقتشه ...

کوین کاستنر در فیلم با گرگ ها می رقصد ... زد به دشمن و دیگه براش فرق نمی کرد نه موندن نه رفتن ولی موند و ادامه داد ...یه شاید بین موندن و رفتن هست که گفتنش خیلی سخته !!!

http://sib.ir/uploads/artist_art_photos/3/2003-ca614760e25b18c39adae4b7843f1c75-l.jpg?43IW

 در گذاشتن عکس ها مشکل داشتم رفعش بعدا

بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 286 تاريخ : شنبه 28 اسفند 1395 ساعت: 14:23