یک:
درشهررا بسته اند تا عاشقان نیایند به داخل ...
از بس که عاشقیم ...جا برای عشق تازه نیست ...
دو:
مرگ در می زند و خانه پراست از جان ...
من می روم و بقیه پنهان شده اند پشت سرمن ...
سه:
پدرم رفت و بالاخره فهمیدم ...
بوی نان تازه که می خرید ...بوی دست خودش بود!!!
چهار:
برگشت از آسمان باران و ما چقدر خندیدیم ...
که ای خدا!رفتن هر قطره به ناز...چه بازگشتی دارد ...
پنج:
صورتک بستی و شکل ماه شدی...تا عاقبت بمیرم!
دستم کشید صورت تو ...دیو چهره جان!
شش:
مزار شش گوشه ات را پسندیده اند مشکل پسندان ...
برای درد دل و عشق بازی و سخن گفتن ...با خدای ...
هفت:
تپل داشت جان می کند ولاغر هنوز داشت می خورد ....
دمپایی لاستیکی کنار حیات بلند شد و یک بار دیگر مستقیم خورد به سرتپل !
تپل مرد و لاغر هنوز داشت می خورد که مادر رفت و حشره کش آورد تا لاغررا بکشد ...پدربه غرغر افتاد:ای خدایا زن !من به بوی حشره کش حساسیت دارم ...
مادر دمپایی لاستیکی را دقیقا زد همان جا یی که به تپل زده بود ...لاغر گیج خورد و بلافاصله مرد !
بعد امد جارو و خاک اندازش را اورد و هردو را یک گوشه ی حیات جمع کرد تا بعد ...مورچه ها خبردارشدند و به به کنان به چاق و لاغر حمله کردند ...
مهشید آمد تا پوست شکلاتش را بیندازد داخل سطل زباله ...یکهو گفت:
مامان بزرگ !به نظرت مورچه ها خطر ناکتر نیستن؟
مادربزرگ خسته گوشه ی حیات نشست و گفت:آره !اونا عاقبت ماروهم می خورن!!!
هشت:
ترامپ هنوز دلت خالی نشد از ما ...ای جوان نوبخت!
که این همه نقشه کشیده بودی از قبل !!!
نه:
پراید:
مامان خوبی؟
مامان بنز:نه!
دایی رضوانی هیولا :
بابا جان:دزد همه جاهست !یه دونه لاستیک هزار سال پیش رو انداختی کنار پارکینگ دزد اومده برده !
مامان بنز:برادرجان!یک گوشه از تن مادرمون بود!
دایی رضوانی هیولا:
خدابیامرزاز مادرمون اتوبوس بنز بود !دیگه اون لاستیک بدرد کسی نمی خوره ...اصلا چنین خودرویی وجود نداره!!!
بابا بیوک:
شما خودرواید!!!
دایی رضوانی هیولا:
پ چی ام؟
بابا بیوک:
کلا خانواده ی ما یه محل می ارزن!تو خودت دویست هزار دلار قیمتته ...اونوقت خودتو با یه آدم سیصد میلیونی مقایسه می کنی ؟!!!
ده:
رهبرم ...
دوست دارم بشوم آن چه مرا خواسته اید ...
سعی ام این است ...
خدایا به دلم قوت ده...
یازده:
نمی دونم چطور شهادت آقای تورنگ رو تسلیت بگم ...
که وقتی بعضی داستان هارو از بعضی شهدا و جانبازان شهید می شنویم از خودم ودردهام و گفتنشون و بیان کردنشون واین که چقدر به دنیا وابسته ام خجالت می کشم ...
داشتان هایی که بدون هیچ قصد و غرضی واقعا آموزنده ان و پر از استقامت و پر از صبر و پر از عشق ان ...برای اونایی که براشون "مثل من"انگار کن که دنیا چه خبره ...
سالیان سال درد و رنج رو تحمل می کنن و با لبخند شون دنیای مارو شیرین و شاد نگه می دارن ....
"خدایشان بیامرزد و ایشان را و مقامشان را دربهشت بالا وبابزرگان محشور شوند انشالله"
برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 320