چگونه با حسادت اطرافیان برخورد کنیم یا بعضی ا از حسودی نمی میرن ...می کشن!!!اینطوری راخت تره!

ساخت وبلاگ

یک:

باز از پنجره آمده ای میان چشم خلق الله ...

درها همه باز است ...با خصلت پرنده گی تو چه کنیم؟

دو:

سند قلب تو را هم زده اند به نام پری؟

من آدمم!چگون دلم را به این عشق را ضی کنم ؟"تو بگو"

سه:

وارد ایستگاه قطار شدیم با یک چمدان...

و 

پیراهن هایمان را ریخته بود"م"توی دلش!

سنگین بود و تو برداشتی و بعد ...

از میان جمع از پن جره قطار با من خداحافظی کردی ...

...

می رسی!

وبعد میبینی تمام عطرهای من!

تو را درغربت رها نخواهند کرد...

"موازی"!



چهار:


توی سی دی و فلش ...فیلم شدیم ...

عیب تو این بود مهندس!

مجازی را با خودت توی شهر ...گرداندی!

پنج:

صدمه به من می زدی و کسی خبردار نبود!

یک شب ترانه پخش می شد و خواننده 

گفت:

ما با خبریم!از درد تو...

هزار مثل تو هست ...چه کار کنیم؟!!!

شش:

مزار شش گوشه ات سرای جاودان عشق ماست ...

خدا آباد کرد جایی که دشمن می خواست ...صدبار ویران باشد ....


هفت:

ای حسود نگون بخت ...آخرش سوختی ...

مثل مهره ای که شاه بود و با وزیر خود بیرون شد !!!

هشت:

ترومپ جون!بیا تهرون!تا بگیم بچه ی تهرون یعنی چی؟

تا نیای!درحسرت دیدار ازادی ما جون می دی ...باورکن!

نه:

پراید:

من از اینجا نمی رم!

پلیس:

آقای عزیز!موندن شما فایده ای نداره!این پراید"پراید دیگه"تخلف کرده زده به یه آمبولانس ...از بس پشتش راه افتاده بوده!

پراید:

فامیل بودن!؟

پلیس:

کی با کی؟

پراید:

سرنشین پراید و امبولانس!

پلیس:

سرنشین هردو...مردن!

پراید:

اه ...چرا نمی گید خو مردم کاردارن!

پلیس:

همین دیگه!هردو درجهان دیگر هستن و جنابعالی بیخود واستادین!برو آقا!


ده:

رهبرم ...

سوختیم ...اگر چه باک ...که پروانه بودن این است ..

دور گل ها بگردی و کسی ...نداند شمع چیست؟


یازده:

بالای چشممون ابروست ...تایکی میگه ابرو!ناراحت میشیم و دیگه دنیا خرابه!.......................

.........................................

بعضی وقتامی خای خون ناشی از تو دهنی ای رو که خوردی نریزه بیرون!حق ام داری...همه ام می دونن ولی چاره چیه....یه جای قضیه اشکال پیدا میکنه ...می فهمی !

....................................................................................

یه روز دوتا گوجه فرنگی داشتن می رفتن یه پیکان جوانان"چون این جوک قدیمیه"از روشون رد میشه ...تبدیل به رب می شن!

سئوال های فلسفی :

یک:

ایا دیگه هیچکی به غیر از پیکان از اون جا رد نمی شده !

دو:

ایا ما باید درجه حرارت خورشید رو درهر تصادف فیزیکی در نظر بگیریم؟

سه:

میزان رب بدست آمده را محاسبه کنید؟

چهار:

پس نمک چی؟

پنج:

کلا خیابان گثیف است و ما چنین محصولاتی نمی خریم!و نمی خوریم!.

شش:

گوجه ها:

محکم دروانت های ابی نیسان همدیگررا بغل کنید !

هفت:

همین شدکه رب گوجه گران شد!!!

هشت:

آقا همه اینها شایعه است!.

مه:

گوجه ی اول و دوم نامزد بودن ...اوهو اوهو!

ده:

لعنت به رب!رجوع شود به شماره نه!هشتگ من دیگه رب نمی خورم!

یازده:

کدوم کارخونهی رب؟قاضی سیار بفرستم؟

دوازده:

با توجه به موارد بالا و درگیر شدن چندین سازمان و وزارتخانه ...کلا بی خیال ...خدا بیامرزه!

سیزده:

درصورت شنیدن چنین داستان هایی با شماره 50 و5...تماس بگیرید تا دل شنارا بدست آوریم ...

چهارده:

مجلس ترحیم دو گوجهی نورسته فردا ....ای اقا کو دل خوش!!!


بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : اطرافیان,کشناینطوری, نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 291 تاريخ : يکشنبه 5 آذر 1396 ساعت: 17:18