سلام علیکم!

ساخت وبلاگ

یک:
نکند به من بخندی !که نشد مقام  من "فیل"!
من همان "فیل"...ولی به محضرتو"مورچه ای "بیش نیستم!
دو:
کلاسم را گم کرده بودم...اطلاعاتم نداشتم!
ازکه می پرسیدم اشکال؟6 سال دیپلم ردی بودم!


سه:
خنده ی تو کمان شد و لب های تو تیر ...
قلبم ...جای ان تیر را نتوانست تحمل کردن !
چهار:
یوسف!درون قهوه یمن زندانی ست!
تاکی بخورم تلخ!که شیرین شودم رسوایی!


پنج:
می غلتید چشم هایم ...درآغوش پلک بازبود!
درخواب هم تو رفتی ...من باز گریه کردم ...
شش:
شعرم گرفته است...مبادا شوم "یغمایی"!
گلرو هنوز گلفام را ...نکرده زندان رسوایی!...


هفت:
طناب دار بهتر از دست های تو بود!...
لااقل چند شاهد بودند ...که می دانستند من ...تا کجا رفتم!
هشت:
کتاب کثیف حافظ!...هنوز بوی تورا می داد!
نکرده بودی ...با گلاب بشویی...که عطر یاسش برود!


نه:
آقای بنز:
خودمو برای یه شاسی بلند توی این مملکت غریب کشتم !خاک!
خانم پراید:
آره دیگه ...همه ی مردا همینن!یه شاسی بلند تو زندگیشون هست!اما حیف!بقول مامانشون ...
پرایدم ازسرشون زیاده!
ده:
مردنی هستیم واین را باورنداریم!
اگردماغمان رابگیرند دربهترین حالت 5دقیقه بیشتردوام نمی اوریم !با چاقو قمه وشمشیر دورشهر می گردیم وگاه دوبل برعکس می خوریم و جان به جان آفرین تسلیم می کنیم ...
مرگ ترمزاست گاهی خودمان بکشیمش بهتراست ..."منظوراین نیست که با فرشته ی مرگ رقابت کنیم"...
نگذاریم تمام شویم ....برویم و کمی دنیارا ازبالا نگاه کنیم برادر!
"انالله وانا الیه راجعون"!


یازده :
مهدی (ع)...افتاد بردلم که توهم مثل من شدی !
من درانتظارتو ...وتودرانتظارمن!
دوازده :
مهدی(ع)...بیرون می کنندم آخرازکارزندگی ...
با عشق تو بمیرم ...پستم مهم تراست !....


سیزده :
یک معلم ریاضی بود به نام آقای کامرانی !او شش تا برادرداشت ...برادرهایش باهم شریک شدند و یک رستوران بازکردند ...
ازاو خواستند برای رستوران نامی انتخاب کند .
معلم ریاضی نام رستوران را گذاشت :رستوران برادران کامرانی منهای یک !
"بگو ماهم بخندیم ...نویسنده شهرام شفیعی"






بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 229 تاريخ : جمعه 30 مهر 1395 ساعت: 3:59