یک دنیامال قارون !...!ولی کی به اینا نگا می کرد ...سرنوشت فردین مهم بود!!!

ساخت وبلاگ

یک:
ماه وزید از پنجره داخل و من هنوز ...
در آغوش تو بودم حافظ غزل پرداز !...
دو:
درد می پیچید در سینه ام که چرا تو با یار دگر می رفتی ...
ناگه یار تو فریاد زد: از زندگی من بیرون " سگ"!!!...
ناله کردم که چگونه است تقسیم عشق ...
آن که برای من شیرین است ...برای یار تو فرهادش ..." سگ"؟!!!
سه:
نالید باد درون کوچه و برگ های دفترم باز بود ...
درعاقبت از عناصر طبیعت یکی پیداشد ...شعر مرا در کوچه بخواند ...!


چهار:
افتاده بود سایه ام روی پرده و خود می ترسیدم ...
نسیم گذشت ...انقدر درفکر بود که نفهمید من ...ترسم!!!
پنج:
بار سنگین عشق تو هزار بار سبکتر است ...
از عذاب دیدن خوابی که خیر ما ...درش هرگز نیست !!!
شش:
مزار شش گوشه ات نگاهم می کرد تا غروب ...
من نشسته بودم و تمام دنیای من ...روشن شد ...


جچخ=جچ
هفت:
کبریت می زدم به خاطرات تلخ خود میان عکس ها ...
وخود نشسته بودم و به حال تلخ خود ...می خندیدم ...
هشت:
ترومپ!
از بس شنیده ایم خبراز حال شما که هیچ ...
از حال خود خبر نشنیدیم !...باورکن!
نه:
پراید:
مامان جان!عکس های بچگی من و داریوش اقبالی کو؟
مامان بنز:
پسرم!وقتی اولین پراید رو ساختن...داریوش اقبالی 45 سالش بود!
پراید:
مامان!اون پسره رو می گم که باهم رفتیم تو دره !
مامان بنز:
آها!خدا بیامرزدش !یه اتاق گذاشت رو دسمون و از دنیا رفت.حالا براچی می خای؟
پراید:
جلد کتاب خانم مددی!دوس دارم اون عکسه باشه!
بابا پژو:
ای دریغ!


ده:
رهبرم ...
آنقدر خاک وطن بوسه دارد که هیچ جا ...
به اندازه ی میهن من ...نزدیک به عشق نیست ..." زنده باد ایران"

یازده:
بعضی وقتا می فتی تو دنیای دیگرون و یهو متوجه می شی سایز دنیای خودت رو با دنیای اونا باید یکی کنی ...
وای به حال اون روزی که احساس کنی چقد دنیاشون کوچیکه ...
من امروز تو دو تا موقعیت متفاوت بودم ...
اونجایی که یکی باید خودشو با من تطبیق می داد و اونجا که خودم باید ...
جالبه اولی صبح اتفاق افتاد وقتی دنیای من واولی باهم هماهنگ شد کاری که برای یه عده متخصص سخت بود راحت شد و گفتیم و خندیدیم ولی دومی خیلی دردناک بود ...ما یه عده بودیم که تو یه مهمونی مجبور به هماهنگی با ئنیای میزبان بودیم ...ولی لگد خوردیم و خوردیم تا هم سایز بشیم وقتی می رفتیم یه بشقاب غذا هم تو دسمون بود!وکلی خوش حالی ...
ولی برامن از دیگرون خبرندارم این هماهنگی خیلی ناراحت کننده بود!بماند شماکه منو نمی شناسید !اینو بذارید فقط و فقط به حساب یه درد دل ...
ولی اینو برا خودم دارم می نویسم به خودتون نگیرید:هیچ وقت هیچ وقت فکر نکنیم دنیای کوچیک ما حتی برا یه بچه ...سایز بزرگه!یه اوقاتی هم هست که سایز بزرگ دنیای ما ...برای یه نوزادم خیلی کوچیکه ...
اون میمیونی که می فرستنش فضا ...اصلا جزو آدمیزاد محسوب نمی شه !ولی وقتی از پنجره ی سفینه به دنیا نگاه می کنه افق دیدش ...دنیاش با دنیای میلیون ها انسان متفاوته ...
"من الله توفیق"


دوستون دارم ...گاهی اوقات از یه جاهایی می ائید که حیفم می اد یه روزم ننویسم ولی دوشنبه ها تا آخر اردیبهشت نیستم ...

بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 260 تاريخ : پنجشنبه 20 ارديبهشت 1397 ساعت: 21:00