ای دریغا که ندانسته ...گرفتارشدم!

ساخت وبلاگ

یک:
سد البرز به تهران نسیم نمی داد ...
حیف آن جاده که مردم برای نسیم می رفتند شمال ها...


دو:
به موی تو که رسیدم ...شبم گذشته نبود ...
سیاه بود دو چشمم که واقعیت داشت ...

سه:
چه روزها که غم تو مرا به پای انداخت ...
ولی چه سود ...خندیده ام که ...خاک ها ...سرد است !
چهار:
وجود پاک تورا مهدی موعود سلام (ع)...
میان هفته آمدم ...نگو که ...دیر چرا؟!


پنج:
آمدی با دوستانت میان قصه ی من ...
که رسم تو رسوایی عشق است و رسم من ...رسوایی خویش!
شش:
پایان یک قرن خسته کننده ازعمرتو بود ...
می خندیدی به فرشته ی مرگ که بازهم تورا آدم حساب نکرد !
داشتی سیب را کنار عشق تازه ات گاز می زدی که ...تلفن زنگ زد !
:سلام ابلیس!آب هستم !
عشق ات دارد با یک آدم هم زندگی می کند ...خبرداری ؟!
خندیدی چطور ؟من که همه جا هستم !...
که یادت آمد ازفناوری جدید موبایل ...و... بی خبری !
دویدی چک کنی ولی شارژنداشتی !
یارت کنار سیب یادداشت گذاشته بود ...
عزیزم !من لیاقت تو رو ندارم !بای!


هفت:
سرمای پیشانی من ...نشان مرگ تو بود !
چه سود که فکر می کردی که دست تو بگیرم ...
"میان مرگ" دست هایت گرم بود؟!
هشت:
سخنگو باش ...طوطی دروزارت قفس!...
چه سود ما رفتیم !روی سقف!زبان نداریم ...به نام مارمولک!!!

.........................................................
نه و ده این جارو به پای این شهید نمی نویسم درصورت تمایل در پرشین بلاگ با همین آدرس بخوانید ...
مگه مملکت خودمون چه شه که باآدرس کوره دهاتای ....می آی !






:یه توضیح:فکرکنم عکس بالا عکس همین شهیده پایینی که داستان جالبی داره ...
اگرنیست ...ببخشید پایینی که هست!
بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 242 تاريخ : جمعه 30 مهر 1395 ساعت: 4:02