تنهائی یک درختم!...وجزاینم هنری نیست ...که آشیان تو باشم ...

ساخت وبلاگ

یک:

ای غم تو ... به جان من دارو ...

کم نیست غمت تا ...

مرا از شفا بکشد!...

دو:

خندیدی و ده تا سیب هم آورددم ...

تمام همسایه ها می دانستند که باغ ما ... سیب نداشت!

سه:

چشم هایت بلند گوی عشق ما هستند ...

مرا بگو که برایشان ...شعر می خوانم ...


چهار:

زلیخا!

بیهوده به تهمت افتاده ای از ما ...

نترس!

ازعشق تو به دیگران ...نگفته ایم داستانی!

پنج:

بوی کتاب تورا خوردم و سواد نداشتم!...

جزدیدن دو چشم سیاهی که عشق بود ...!

شش:

مزار شش گوشه ات را به سینه فشردم شاید ...

آرامشی که قرن هاست دنباشم ... داشته باشم ...

هفت:

سیاه مشق هایم هنوز ادامه دارد ... 

چند سال شد؟!

تو بهتر می دانی که روز به روزم را شمرده ای !

که نه درحالت عشق ...که درحالت عاشق کردن!...که درحالت اعتیاد روحی!که درحالت نبودن و خندیدن با دیگران و ...اشارت ها که فلانی را می بینی؟!

خوب است که دستت را بیرون نمی آوری!که بدانم پدربزرگ 90 ساله ای هستی که می خواهی حال نوه ات را بگیری!

وبگیر  و ببین چقدر ساده می توانی احساس بگیری!...

بروی روی بام ولنجک فریاد بزنی که هنوز هم ...........داری!!!

که بروی پز بدهی که مگر دوران فرهادها و شیرین ها تمام شده؟ نه عزیزم!

بارها گفته ام که دردرون عشق خودت ... عشق خودت که دردرون عشق به خودت ... دروغی! فریبی!که من هیچ کس ات نیستم جز خنده!

و هیهات از روزهائی که نبوده ام!ولیلش هزار دلیل دیگر داشته است ... نه جنابعالی!

دروغگوئی ات را دوست دارم!چنان باتلاقی ست که درونش دست و پا می زنی و هزار آرزو داری که مراهم درونش ببری و بعد از روی من بیائی بیرون!...

 نه دیگر!دروغگوی محترم!

همان جا که هستی بمان! میان کل خنده ها و پز دادن ها ...میان کل داشتان پوسیده ی بی محتوای فریبکارانه ی لیلی و مجنونی که ساخته ای ... فرهاد و شیرین ات ...

فی امان الله ...

عزیز من!

هشت:

ترومپ!

باهمه عالم ...درگیری خوش است ...نه؟

باهمه عالم زور گیری خوش است ...نه؟

نه:

مامان بنز:

پراید جان مامان دارم می رم اتو شوئی ...شلوار نداری ...پیرهن نداری؟

پراید:

مامان !ما خودروئیم می فهمی؟شلوارمون کو؟ پیرهنمون کو؟

بوگاتی:

بالاخره لخت که نیستیم!

بابا پژو:

دخترم این چه حرفیه؟ اتاق من بالای ده میلیون می ارزه!

مامان بنز:

بالخره من گفتم پراید ...فک کن ببین خودروئی یا آدم!

ده:

رهبرم ...

کشیده ایم خط جدائی ...

آن سو که نخواهی نمی رویم ...

حتی اگر دلار دلار ...

آن سوی ماجرا باشد!...

یازده:

دانش آموز روزت مبارک ...

آنقدر می دانم که چه روزهائی کشیده ای که دستهایت یخ زده ...

آنقدر می دانم که چه روزهائی کشیده ای که دلت شکسته ...

آنقدر می دانم که چه روزهائی کشیده ای که اشکت از صورت جاری بوده ...

آنقدر می دانم که چه روزهائی کشیده که پاهایت یاریت نکرده ...

آن قدر می دانم که چه روزهائی کشیده ای ...که حتی نزدیکترین یارت معلم هم نمی دانسته ...

آنقدر می دانم که بگویم ...

ای چشم هایت جایگاه بوسه ...

ایدست هایت جایگاه لمس عشق ها ...

وای صمیمانه دوستت دارم ها برای تو ...

" روزت مبارک "....

دوازده:

جلو برویم تا تاریخ هم اعتقادات امروز مارا بداند ...

بداند که روزی هست که ما برای استکبار ستیزی داریم که دیگران از چنین روزی وحشت دارند ...

واگر درتاریخ برگشتیم ...شاید ...

بداندکه استکبارهم از چنین روزی درتاریخ ما ...وحشت داشت ...

سیزده:

شاعر شعر تیتر من نیستم!

پدرم با اینترنت دراومد تا بنویسم و تصویر بگذارم ... تصویر بعد


بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 213 تاريخ : چهارشنبه 30 آبان 1397 ساعت: 1:32