پیراهنت درباد تکان می خورد ...این ...تنها پرچمی ست که ... دوستش دارم!" گ.عبدالملکیان"

ساخت وبلاگ
یک:
درفرا سوی خوا بهایم ...بهشتی نیست که ...با تو نباشم ...
بهشت کو که تو آنجا ...درآغوش من ...نیستی!
دو:
قدر من نمیدانی و...می سوزانی ام به قدر...
به قدر کبریت هم ... قدر آتش سوزان ... ندانیم!
سه:
می دانی که عبور از من ...تمام سایه هائی ست که می بری...
خورشید!
        " حواست هست"!
                                                         از زمین عابرانه رد شدی!
چهار:
بشکنم!انگشت خویش را !که لابه لای شعرها ...
به خود نویس تکیه کرد که ...کارش خود نوشت بود!
پنج:
امید من ...برعکس ...سیاهی شب بود!
که تو با پیراهن سپید ..." میانش " ...بر می گشتی!

هفت:
ارزان تو بودم !
" هیچی"!
یعنی انقدر ارزان که انگار میوه ای رسیده را بیاورند که فقط " تو " گاز بزنی!
و چقدر می دانستم!
                         " خدا می داند!"...
حالا می خواهی بگوئی که حتما لذنت می بردی!...حالا می خواهی بگوئی بالاخره یکی دیگر آن گاز را می زد!...حالا می خواهی بگوئی اگر تو گاز نمی زدی من ...پلاسیده بودم!...خالا می خواهی بگوئی که چی؟منت می گذاری؟...حالا می خواهی بگوئی که خیلی دلت بخواهد که " من" گاز زدم! دقت کن!" من"!...بگو!
....
نه!می خواهم بگویم که دراین ارزانی و درآن راحتی فقط ...یک " رابطه" بود!" رابطه" و دیگر هیچ!
آنقدر که تو " جنابعالی بفرمائید" بودی ومن " ساکت" بهر دلیل!.
و آن کس که این رابطه را برقرار کرد انگار بیشتر می خواست تو را به چالش بکشد نه من!
که ...شهد راحتی به راحتی از کام بیرون نمی رود!
...
شنیده ام که تا مرز جان دان!که تا مرز از نیا رفتن!که تا مرز جنون!پیش رفته ای تا دوباره آن " رابطه ی ارزانی " برقرار شود ! و کو؟ ...که نشود!
که همیشه بار اولی هست ! ارزانی ای هست ...و قدر ندانستنی!
که هر چقدر راحت تر ...بارهای بعدی سخت تر و سخت تر!
تا ...آن جا که جان بدهی و دوباره به " ارزانی" برسی!
...
نوشتنن این یادگار " عزیز من!" برای یاد آوری " ارزانی های" دیگر توست!
که می بینم انقدر هست که نمی دانی و نمی دانی و نمی دانی ! و می ترسمت که به جائی برسی که روزی دیگر با جان دادن هم ...نرسی!
مراقب باش ...
" عزیز من!"
هشت:
ترومپ!
حواست جمع جوانان کشورم نیست!
که عاشق این سرزمین نیستند اگر جان ...ندهند!

نه:
مامان بنز:
بوگاتی بدو !پراید خون دماغ شده!...
بوگاتی:
مامان جان!یک کمی آب گوجه فرنگی روش ریخته!فقط یادتون رفته ...ما خود رو ائیم!
پراید:
مامان من از گوجه فرنگی بدش می آد!تا حالا دمی گوجه نپخته!تو می پزی بوگاتی؟!
مامان بنز:
ساکت شو!امروز لوبیا پلو داریم!قرمزی ام با قرمزی فرق نداره!...
ده:
رهبرم ...
آماده ایم تا که فرمانمان دهید ...
تا جان فدای راه آل علی (ع) شود ...


یازده: 
دیروز افتاده بود روی اب و تکان, نمی خورد, ...
دورترها...توی حوضچه ی کوچکی که برایشان خریده بودیم ...مرتب بالا و پائین می پرید ...
از آن کوچکتر ...زبل تر بود ...تا سایه مرا می دید توی آب دم تکان, می داد... می خندیدم چون هربار می دیدمش یاد ماهی " بازرس دو دو " در پلنگ صورتی می افتادم که مثل سگ برایش قلاده بسته بود !...
چقدر خوش حال بودم که از عید تا حالا زنده مانده بود و ...مغز کوچک نداشت ...
ماهی بود ولی محبت را می فهمید!و شعور داشت ... آبش را که عوض می کردی چنان توی حوضچه اش دور دور می کرد که انگار دارد توی میادن صنعت دوردور می کند!...
حیف شد!دیروز اول صبح جنازه اش را باید برمی داشتم و بعد می رفتم مدرسه!دلم نیامد!
وحشت کردم ببرمش توی باغچه پشت خانه دفنش کنم که مبادا سگ همسایه که کارش کندن باغچه است یا گربه ی آن یکی دستش بهش برسد ... دلم نیامد!
آنقدر گریه داشتم که شلوغی بچه ها درمدرسه برایم هیچ بود!می خواستم موقع برگشتن در تاریکی گریه کنم که بازهم نتوانستم!انقدر که ...راننده تاکسی مثل همیشه از بد بختی گفت و گفت !...
آمدم خانه و بچه ها نشسته بودند که شروع کردم به مویه کردن ...دهانشان باز مانده بود که من دیوانه شده ام؟
بعد دست یکی آمد روی شانه ام خورد, و گفت:
...اون فقط یه ماهی قرمز بود ... یه ماهی!
بعد رفتم شام بخورم ...
ولی دیگر ماهی قرمز بزرگه نبود!نبود که نبود که نبود!
" این داستان واقعی ست و جل الخالق دارد"!
دوازده:
بعضی وقتها بعضی از خوانندگان اینجا از جاهائی می ایند که نگو!مثلا از نپال!
نمی دانم خواننده یکی از کوهنوردان کشورمان است که دارد اینجارا می خواند یا یک نپالی ؛که عاشق ادبیات فارسی است؟
بهر حال قدم رنجه می فرمائید ... انشالله قابل باشیم ...
ممنون...
بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 289 تاريخ : يکشنبه 11 آذر 1397 ساعت: 23:36