سیب در زمین نایاب است و ما این را می دانیم ...شیطان عزیز گولت را نمی خوریم و دربهشت می مانیم

ساخت وبلاگ
یک:
حواسم نبود که تو از زندگی من رفتی ...
صدازدم لیلی !و سکوت خشمگین مرا بلعید...
دو:
روی تارهای سه تار خوتبیده بود شعر عریان!
تو اشک می ریختی و دیگران از کنار غمش ...می گذشتند!
سه:
مرده بودم و دیگر فایده ای نداشت که بخندی!...
صد طنز بالای قبرم نوشته بودن یکیش: " عجب رسمیه ...."!!!
چهار:
بوی تورا که باد برد تا قاره ی آمریکا!...
از آن روز مرزهارا شکسته ام با شعر!
پنج:
روی دست هایت جتی بوسه هام هست ...
باز می گویمت که دستانت ...پرچم عشق است!
شش:
مزار شش گوشه ات را شسته اند با گلاب...
بوی بهار می دهی و زمستان است ...عشق من ...


هفت:
برای من از جائی هزینه کرده ای ...که گفتنی نیست !
ولنتاین سال گذشته یک کتاب شعر به تو هدیه دادم    ...که از تو نوشته بودم ...دیدم لای کارتابل هایت رها کرده ای و رفته ای ...آوردمش  روی میزت گذاشتم و بعد برای همیشه رفتم!
....جوجوئی حساب کردی و یک خرس عروسکی و شکلات خریددی و تمام شد و رفت!
دادمشان به بچه های همسایه و بعد فرو رفتم در خود و دوباره شروع کردم به نوشتن!و نوشتن!
دتنسته بودم برای حروف و خواندن وقت نمی گذاری و هیهان ت اززبان کلمات که کتر دخترکان نوجوان است .منتظر بودی تا یک کراوات برایت بخرم و ساعت قبلیت را هم با ساعت جدیدی که می خرم تبدیل کنی ...ولی نشد!هدیه همان شعر بود که بود ...
...
گذاشتی و رفتی که با دیگری از هدیه های کلان لذت ببری و توهم بخری و شاد    در کافه های تهران حرف بزنید و سیگار بکشید و قلیان فرو ببرید!
...
که دیدم چقدر متفاوتم!داشتم جهانی از تو می ساختم که روی وزن هتی عاشقانه می چرخید!رفتم و ادامه دادم ...انقدر ادامه دادم تا همه پی بردند عشق یعنی بیان تحساس و شرف پایداری و توبرعکس میان داشته هایت از دیگران ...عکس های سلفس و دنساس مجازی ...عشق می کردی...
...همین دیروز که برگشتی !دوان دوان نشستی کنار من درحالی که دهانت بسته بود و عجیب ادای مست ها را در می آوردی وشعرهای مرا می خواندی ...!
....
کجا و چطور دیگر فریب نخورم؟ می دانستم که شهره نیستم ولی می خواستی ببری و با شعرهابین دیگرانی که خودت می شناسی پز بدهی!و همتن کردی که می گویم ...دیگر دستبند های طلا جواب نمبیداد و پول های کلان برایت کم می آمد ...
برمی گشتی و برمی گشتی و برمی گشتی ...
شعر توی رگهایت رفته بود و ذهنت را تسخیر کرده بود ولی ... من دیگر لیلای سابق نبودم !کوچیده بودم به دامن واژه هائی که از تنهائی عشق می کرد ...
...
آمدی نه دیروز و نه زود ...فقط بی جا!و بی هدف! با همان تندیشه های بخر و بفروش!آخرش خرید و فروسش شعر بود که نتوانستی!
...
پیر خواهمشد ولی خودم هستم ...درست مثل تو که تو هم خودت هستی ...
" عزیز, من"



هشت:
ترومپ!
اگر به ر.ح تعتقاد داشته باشی ...بهتر است ...
آنقوت معنای دردسرهایت را بهتر می فهمی!
نه:
مامان بنز:
اینم رستوران خوراک گیلان ماسوله !
بابا بیوک:
عجب ماهی دودی ای ترشی اش ...کیف کردم عروس!
بوگاتی:
میرزا قاسمی هاش حرف نداشت!
لامبورگینی و پورشه:
ما ازاینا خوردیم!
بوگاتی:
اینا که باقالی خام اند...پس ناهار چی خوردی؟
مامان بنز:
وقتی بعد ده دوازده سال می اریشون رستوران سنتی بچه ها پیش غذارو جای غذا می خورن!


ده:
رهبرم ...
خستگی معنا ندارد اگر سرباز شمائیم ...
کار می کنیم . عاشق کارووطن ...می جنگیم ...

یازده:
O the blue pulse, you have bridged with your arms
Over my shoulder
A bridge that terminates to eternity
At last let me for the day of the "Voletile"
Your foot print lasts up on my eyes

با دستهایت پل زدی ای نبض آبی
بر شانه‌های من، پلی تا بی نهایت
پس دست کم بگذار تا روز مبادا
در چشم من باقی بماند جای پایت
" شعری از قیصر امین پور"
دوازده:
ممنون از برخی دانشگاه های داخلی و خارجی
سیزده:
درس خوندن باید عشق خود آدم باشه...
فشاری که به بچه ها می آریم درست نیست ...سر بچه ها منت گذاشتن اشتباهه ...
گفتم که نگید نگفتی!

بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 293 تاريخ : شنبه 24 آذر 1397 ساعت: 3:04