حسی که دارم بهت حس تشنگی حس بارون به ابرا ...حس فانوسیه که روشنه تمام عمر تا یه شب نترسه دریا

ساخت وبلاگ
یک:
روی اب ...خوابیده بودی و خیالت نیز هم نبود ...
آب از جای خود    رفت و ...تو ماه هم ...کجا رفتی!
دو:
روی کیف!پروانه خوابیده بود و حیفم آمد ...
بی پول می گشتم و ...دستم به کیف خویش ...نمی رفت!
سه:
اگر دامنت تنگ نبود!آهسته نمی رفتی ...نسیم!
تفاوت بانوان!درطریق راه رفتن است!

چهار:
کوچ کن ...
                  زمستان آمده است ...
تو طاقت برف نداری...
                      "افتاب"!
پنج:
کلاس درس را بستند و ...همه بی سوادها ...
تمرین عشق ...حافظ و شاخه نبات را ...نمی کردند!
شش:
مزار شش گوشه ات را اگر به جان بخرند ...
هزار جان بیاورم که از خدا...بخرند ...

هفت:
وآن قدر واقعیتی که ...انگار توهمی ...!
...
اه که باورت سخت است ...که ..دیدنی نیستی !آه که باورت سخت است که حتی اگر دید نی هم بودی ...از شدت حسادت باورت نمی کردند که ...نه!
...
انقدر محافظه کار و دور اندیشی که ترسیده ای که مبادا وجود تو زیر سئوال برود که ...اما ...گفته ایم که اهمیت دیگر نداری که حضور بی حضورت انگار نیست!
...
گفته ام که تو هستی و گفته اند خیر!گفته ام تو یک گوشه ایستاده ای و نشسته ای و خوابیده ای و گفته اند ...خیر!...و رفته اند طبیب آورده اند که صحه بگذارند و گذاشته اند که ...ای لیلا تو ...تو هم حضور داری!!!
....
که در بی صدائی ...صدا!...ودر بی تصویری ...تصویر!می بینی که بله هست که خیر نیست!
که بنگر دنیا واقعیت است که بنگر هرکس در کار خویش مشغول است . هیچ کس را با تو کاری نیست!
...
چون داستان های تخیلی ...بارها از پنجره ...بارها از دریچه خنک کننده هوا...بارها از درمنزل ...بارها از تابلوی عبور پائیزی مان ...آمده ای بیرون!
...ولبخند زده ای که هیهات ...توهمی!
توهمی هستی از یک تصویر غریب !از هویتی که مردانه نیست و زنانه بودنش هم پیدا نیست!
باورت سخت است ...انقدر سخت است ...آنقدر سخت که میدانم یک روز واقعیت می شوی ...دست های مرا می گیری و توی چشم های من زل می زنی و تک تک روزهای عجیب گذشته را یاد آوری می کنی و من...به چشم های تو زل می زنم وبی هیچ حرکتی ...حتی تحرک چشم ها و پلک زدن ...نگاهت می کنم که تو ...کیستی؟!!!
...
خدا آورده این روزها را و غریب نمیدانم بیاورد آن روزها را هم ...که اشک بریزی وواقعی شوی!...
هرچند که باورت سخت است ...
اندوهگین نباش ..." توهم عزیز"!!!

هشت:
ترومپ!
" یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور ...
کلبه احزان شود روز ی گلستان غم مخور! "


نه:
مامان بنز:
پراید !ولشون کن این دوتا طفل معص.مو!ورشون دار ببرپارک ...یه ذره باهاشون فوتبال بازی کن !زندانیشون کردی؟
بوگاتی:
سر این دوتا باهمین شیکم حامله می رم ازش طلاق می گیرم!
بابا پژو:
خجالت بکشین!دوره ی ما که نیست!پاشین برین مشاور!
پراید:
الان کوشن؟سرشون دارین با من دعوا می کنین؟
ننه خاور:
نگران نباشین!الان دارن تو خونه ی ما ...دبرنا بازی می کنن!
پراید:
خوب ماهم بیائیم!
ننه خاور:
بشین سرجات!ناهار نپختم!

ده:
رهبرم ...
بوسه برپای ملت شریفی که ...
درزیارت آل علی(ع) ...پیش قدم هستند ...


یازده:
نوجوان که بودیم ...همیشه خبرهای تلویزیون پر بود از شورش دانشجویان چین در میدان تی ان ان من!
و از آن طرف پایداری بیش از حد دانشجویان کره جنوبی که خواستار حل مسئله دو کره بودند ...
خیلی خیلی کوچکتر !آنقدرها که بعد ها فهمیدیم دانشجویان  ایرانی درجریان انقلاب اسلمی ایران و خیلی خیلی بعدتر دانشجویان اروپائی در فرانسه و انگلیس ...
بعدترها درجریان تحصیل نقش دانشجویان دوره ی قاجاریه در نهضا مشروطه ایران هم ...خواندیم و دیدیم!
اما بهر حال نمی توان نقش دانشجویان ایرانی را دربین دانشجویان فعال دنیا ...اول یا نمی دانم خیلی فعال ندانست ...
...
قابل ستایش است که می شنویم و می بینیم ...همین نوجوان ها و جوان ها ی بی خیال!در دانشگاه ناگهان می شوند جهادی و در مناطق محروم کار می کنند ...
دانشجویانی که دغدغه دارند ...سئوال دارند و توی همین جامعه با همین امکانات سر از دانشگاه های غرب بعنوان شاگرد اول در می آورند ...
باید قبول کنیم که دانشگاه های مان ...." شما جای خالی را پر کنید"!
روزتان مبارک دانشجویان ایرانی ...

دوازده:
فیلم کلمبوس زیبا بود و حق است بگویم تا به حال فیلمی با شرکت اقای اصلانی ندیده ام که بد باشد ...ولی آنقدر حنده دارکه تصورش را می کنید نیست ... درواقع به اشتراک گذاشتن تجربه ی یک خانواده ایرانی در مهاجرت است که برای خیلی ها پیش آمده و قرار است بیاید ...
می ارزد که یک مرد کلاهبردار بابازی مجید صالحی و یک مرد خانواده با شرکت فرهاد اصلانی را ببینید ...که این روزها واقعیشان را درفیلمها نمی بینیم و از همه مهمتر ساده و معمولی ...
اگر توقع خیلی خندیدن را نداشته باشید تا انتهای فیلم سینمارا ترک نخواهید کرد ...
سیزده:
جایتان خالی هنوز دارم, برگه صحیح می کنم ...هرچند مرخصی پزشکی دارم ودارم کیف می کنم ...از یک طرف از دانش آموزانی که سخت ترین و صعب ترین سئوالات را نوشته اند و از طرف دیگر خواندن نامه ها و نمره های فدایت شوم از سوی دانش آموزامن پر توقع و بی نظم و شلوغ ...
نوش جان!

بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 290 تاريخ : شنبه 24 آذر 1397 ساعت: 3:04