.....ت...ت...ت...تو...تولدم مبارک!

ساخت وبلاگ

یک:

داغ جدائی خودت را روی دلم گذاشته ای ...

آن وقت که می روی ...

یک بوسه خنک ...

                     با من چه می کند؟

دو:

از روی ویرانه های من ...بالا که می روی ...

دستت به آسمان که می رسد ...

                                             ستاره ها به تو نزدیکترند ...آیا؟

سه:

قورت می دهم بغض را و یک تو به من بدهکاری...

از بس شما به خورد من داده ای ...غم باد گرفته ام!


چهار:

سوی چشم من تو بودی ...رفتی و دنیا چه تیره!...

آفتابم دیگرم نیست ...سوی چشمم را چه کار؟

پنج:

غروب پنج شنبه هزار سال پیش ...اسمم لیلی ...

غروب همین پنج شنبه ...گنجشک کارتن خواب!

شش:

مزار شش گوشه ات اگر که بخواهد به پای پیاده می آیم ...

هزار پای فدای خواستن ات می کنم ...فدات یا حسین (ع)...

هفت:

و اندوه که باورنکردنی بود که روزی برسد که دست رد بگیری و مات و مبهوت شوی ...

...

غریب اندآدم هائی چون من !کسانی که دهانشان پر خون باشد و باز اگر دستی بکوبند نگویند ...چرا؟غریب اند کسانی که زجر آورترین شکنجه ها دیگر برایشان می شود آب خوردن!تو گوئی کلمه" مازو خیست" را بلد نباشند !شب و روز از دیگر آزاری و خود آزاری دارند لذت می برند که کلمه ی صبر مدت هاست معنیش را بین عشاق از دست داده!که کلمه ی سوزاندن آمده و بعضیها توانسته اند آتش باشند ...

...

گفته اند که ویرانی _ ویرانی ست دیگر ولی از کجا که می گردیم !!!تا جائی که قبلا آباد بوده را پیدا کنیم!دیگر نیست!نشانی از زندگی ...شادی...خنده ... و از همه مهمتر عشق!...

باز که می گردی دیگر کو؟

مازو خیست تنهایت با چشم های نا بینا و دست شکسته و پای لنگ ...همان زیبای دیروز نبود؟

...

چرا رابطه ها اصلا این طوری شود که همیشه یک طرف بعضی روابط دیوانه ای هست که حتی درعشق جنون قدرت دارد!!!و طرف دیگری که زیر لب می گوید : " این نیز بگذرد"!

و اندوه که چشممات را باز می کنیم و جوانی در ارتباط های نادرست گذشته!

...

باید همه شمشیر بگیریم؟ و یا اینکه یک طرف با قلبی سوخته ادامه بدهد ...

غریب اند آدمهائی چون من!نسل جدید می خندند که ای وای نداریم و نمی شود ...ولی هرچه جلوتر می رویم و در روابط معیوب عاشقی ...بیشتر و بیشتر مازوخیست یا خود آزار یا لذت برنده از آزار طرف دیگر پیدا می شود!!!

هستیم یا می گویند دهان بسته اند و پیش می روند که خدا می داند به جائی می رسی که می گوئی ...دنیا همین است و انگار دنیا همین است وواقعا همین است .

در انتها برای امثال خودم هرگز متاسف نیستم!که آن طرف ماجرا که سادیست دارد صد افسوس بد تر است!بد تر که خود برتر انگاری که دیگر آزاری که غرور ...که منم!که پایه های عشق ...آه که فکرش را هم نمی کنم!

بدانید که انتخاب بوده است و برگزیده ام ...بین دو قوائی که میانش هیچ نیست!و رنج روانشناختانه ای که گفته اند و سال هاست که ما دیوانه ها " از نظر ایشان" ...باور کرده ایم!!!

" دوستت دارم ...عزیز من"!


هشت:

ترومپ!

دیوانه های دیوانه پرست ندیده بودیم ...

خدای چشم دیدن آنها نصیب کرد!

نه:

مامان بنز:

یه پارچه پارسال از مولوی خریدم ...می تونه باهاش یه لباس خونه بدوزه!

بوگاتی:

وا مامان!اون حیف نیس؟بده به من!

بابا پژو:

بابا کلا میلیاردها می ارزیم این بدبخت خیلی داشته باشه چن میلیون!یه کادوئی براش بخرین آبروی من نره!

ننه خاور:

می خوای دستت بند ننه بزرگمو بهش بدم!

بابا بیوک:

خجالت بکشین!لامبورگینی و پورشه براش دستبند طلا خریدن!

همگی:

چی؟ پولشو از کجا آوردن؟

بابا بیوک:

دهمین دیگه!منو نمی بینید!نفری یه میلیون از پول تو جیبی تون کم کردم!

لامبورگینی و پورشه:

خیلی تشکر کرد!گفت هیچ وق کادوئی به این قشنگی نداشته ...بوسمون کرد!

بوگاتی:

وا؟

مامان بنز:

این تولد خانم مددی ...هیچ وقت از یاد من نمی ره!!!

ده:

رهبرم ...

گلبانگ عشق از مناره های شهرمان ...

اری که نام علی کشیده است به مسجد ...


یازده:

همین طور که می گذرد " منظورم از عمرمان است" رعایت سنت ها برایمان مهم تر می شود !

همیشه می گفتند ما جلوی پدرمان سیگار نمی کشیم!یا پایمان را دراز نمی کنیم و ما می گفتیم مثلا چه اشکالی دارد و این حرف ها...!!!

برای من به خصوص شنیدن ترانه های سنتی خیلی عجیب بود فکر می کردم که های های میانشان چه معنی دارد و عشق اندی و ابی می کشتم که ببینم مثلا چه می خوانند داریوش که دیگر نعوذ بالله چه بود!ولی امروز در آستانه 47 مین سال زندگیم به تحول بزرگی رسیده ام که سنت ها اهمیت دارند!!!حالم بهم می خورد دانش آموزم وسط حرفم نیشش باز باشد یا خدای نکرده بچه ها پیزامه اشان درخانه جلوی من مناسب نباشد!!!یا مثلا همین طور الا بختکی یکی توی تاکسی شازده خانم ابی را بگذارد یا یکی به من بگوید خدای صدا داریوش!!!دارم عشق خانم هنگامه اخوان و استاد شجریان را پنهان می کنم!زده ام فعلا توی خط آهنگ های مخلوط پاپ و سنتی تا کسی نفهمد!سال هاست که حواسم نیست ولی در بی ادبی ادبیات می نویسم وروی مادرم تا پاره شدن رگ های گردنم تعصب دارم!نمی روم برادرم را ببینم چون حالم از خارج بهم می خورد!!!و بدتر اینکه جرات ندارند پیش من از کشور و سیاست بدگوئی کنند!!!...

دیگر می شود انقدر پیر شد؟!!!یا دیگر می شود انقدر ریشه توی دنیا بست؟ فکر نکنم!!!

که سنت ها و قدمت ها و حرمت ها تا مرز مرگ ...مرا خواهند کشت!!!

وشما جوانان عزیز نخندید که یکروز می بینید همین طور خواهید شد!!!

و انشالله صد ساله باشید!!!

دوازده:

مدیون باشید فکر کنید من آن چه می گویم هستم!!!

سیزده:

نشد عکس بگذارم..بروید از صاحابش بپرسید!!!

با تشکر از پایگاه عکس چلیک و هنرمندان : کیارنگ علائی و مصطفی مکبری
بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 377 تاريخ : چهارشنبه 19 دی 1397 ساعت: 19:20