ای یار سلام ای یار، ای یار خداحافظ...بسیار سلام از مات بسیار خداحافظ ..."عشق علیه السلام"

ساخت وبلاگ

بوسه ات خراب کرد ... انتهای قصه ی من ...

قرار بود جداشویم ... بدون احساسی!

دو:

می بالم که بال های خیال من از مرز عشق تو... گذشت ...

جائی رسید که گرمی آغوش تو ... مطرح نبود ...هیچ!

سه:

اگر دست هایم را کنده باشند ...

                                              می فهمم برای جوانه زدن ...جای دیگری هست ...

                                                         مثل درخت آلبالو!...

                       درکمین چخوف می مانم...

                                      110 سال بگذرد!....

ونمایش جوانه زدن ...

                            هنوز تازه باشد ...!

چهار:

بوی پای بهار ...لذت بخش ترین بوی دنیاست ...

                                     چنان از جوراب زمستان بر می آید ... که خیر است ...

پنج:

انگار که مرده ام ...و از میان کفن ...

                                   دست هایم برای نوشتن تو ...

                                        از دیار باقی ...

الهام گرفته اند ...


 

شش:

مزار شش گوشه ات را درون قلب خویش ...

به کس نگفته ام ...

عشقی که از تلاطم چشمم پیداست ...



هفت:

ودزدین عشق ... بگویمت که بدانی ...که می دانم!

...

بسته بودیم چشمانمان را که عاشقان شهر بیدارمان می کردند ...

چه عشق هائی که دزدیده نمی شد ...که نامشان عشق و مرامشان رسوائی تن در تن بود ...

که نه اینکه امروز روز نباشند که شیطان اگر هزار لباس داشت می تواند ادعا کند که میلیو نها لباس دارد که فریب دهد که ...موبایل دستمان باشد یا ماهواره !که به تصویری که می بینیم مربوط می شود ...

آه دریغ که درجستجوی خویش یکباره می بینیم که از ما و عشق مان چه مانده است جز بد نامی ...عشقی که تصورش را می کرده ایم که داریم ...که این داستان ها جلوه ی درشت قدیمیش داستان حضرت یوسف علیه السلام است که سال ها درجریان  یک عشق یک جانبه ... دانست خدا بیشتر دوستش دارد ...

...

هان ای دوست ناکامی و نرسیدن گاه با زجر همراه است جوری که می خواهی خودت را از خودت بگیری و هیهات پنهان است آن رنج پشیمانی ...

که چه بسا بهتر ناکامی تا رسیدن به عشقی که بخواهدت که بدزدتت که ویرانت کند و برود از خویشتن خویش خودت!

...

تو هم ای عزیز!

دزدی تو یک دزدی ایتالیائی ست!

که خدا کند انتهایش گرفتار نقشه خودت نباشی ...

که درروهاهمه بسته باشند و تو مجبور از عبور از سوراخ سوزن باشی ...!

با این همه درشتی در شهر می گرد ی و خلاف ریزت عشقی است که نداری که گمانم بر این است که دزدیدن عشق جائی رخ می دهد که می دانی عشق یکجانبه است ...

و دیگر یک زجر یک جانبه فایده ای ندارد ... که نمی شود گفت عشق که صفائی ست ..." ببخشید خرکی"!

"انشالله همه حاجاتمان ختم به خیر شود "!


هشت:

ترومپ!

رد می شویم همه از بحران های مالی ...

تا جائی که ... می خندیم و گذشته یاد مان باشد ...


نه:

مامان بنز:

پراید چرا خواهر تو دیدی هیچی نگفتی ... با این همه زبون ...چرا حرف نزدی؟

پراید:

چه می دونستم !اصلا باورم نشد یه همچین خواهری داشته باشم!

بوگاتی:

حالا عمه ی بچه ها مارو قبول میکنه؟

بابا پژو:

لابد دیگه!

مامان بنز:

پراید می دونم چرا نارحتی !صد دفه بهت نگفتم درس بخون!

پراید:

مامان چه ربطی به درس خوندن داره!ماشالله با اون ننه بابائی که براش گرفتی!

بابا پژو:

چی شد؟ تا دیروز خانم مددی رو می دیدی تا سه روز میخندیدی الان؟

پراید:

بابا جون !می دونی دکترای شریف یعنی چی؟ خاوردو رو با من یکی می کنی؟

لامبورگینی و پورشه:

بابا ما می فهمیم !تو بابائی اون عمه!

ننه خاور:

آفرین بوگاتی!تا همین حدم بفهمن خوبه!

پراید:

بابا کاش نمی گفتی بهمون!دارم خفه می شم از خوشحالی!

بابا پژو:

بیا!چک خانم مددی رو بگیر باهاش صفا کن!

پراید:

واقعا!

بابا پژو:

واقعا!


ده:

رهبرم ...

می سازیم و اگر پیدا نباشد بعد ها ...

خواهند دانست که ما به عشق علی (ع) چه ها کردیم ...


یازده:

رسوائی جیب مان را خلق نداند بهتر است ...که برویم قرض کنیم و اظهار شادمانی ... که بهتر است!و بیاوریم و بریزیم و بپاشیم که بهتر است!و درهتل های خالی مهمان شویم ...که بهتر است!

اگر از من باشد که قرض می کنم و می روم خوشگل ترین هتل ایران اسپیناس پالاس اتاق می گیرم و فامیل را یکهو و یک جا دعوت می کنم جهت یک دیدار و می گوئیم و می خندیم و می ریزیم و می پاشیم و چشم همدیگررا در می اوریم!

که اگر بنای قرض کردن باشد ...چه ده میلیون چه صد میلیون!

که اینجا نوشته باشم که بقول پدر خدا بیامرزم ...:

وصف العیش ... نصف العیش!

...



دوازده:

الا یا ایها الساقی ادکاسا و ناولها ...

که عشق وبلاگی آمد ... باهزاران مشکل ها 

" ببخشید حافظ جون!"

ای خواننده ای جیگر ای خرج کننده ی اینترنت مفت!آه می دانم که می آئی از راه دور ... که اینجا رد کارپتی است جهت ورود جنابعالی ...

welcome


سیزده:

گذر ار مان به گذار شما ... ای کاش بیفتد ...

ای مهدی(ع)...صاحب زمان ...

خدای را چه دیدید ...



 

Eugenio Montale

 
(Genova, 1896-1981)

Spesso il male di vivere ho incontrato
da Ossi di seppia, 1925

Spesso il male di vivere ho incontrato:
era il rivo strozzato che gorgoglia,
era l'incartocciarsi della foglia
riarsa, era il cavallo stramazzato.

Bene non seppi, fuori del prodigio
che schiude la divina Indifferenza:
era la statua nella sonnolenza
del meriggio, e la nuvola, e il falco alto levato.

یوجنیو مونتاله
 (1896 -1981)
شاعر، منتقد و نویسنده، زادۀ جنوا، برندۀ جایزۀ نوبل    

با درد زیستن رویا رو بوده ام بسی
از مجموعۀ  استخوانهای ماهی مرکب، 1925

با درد زیستن رویا رو بوده ام بسی 
جویباری خفه بود که می جوشید
در خود پیچیدنِ برگی بود خشک،
و اسبی سخت به زمین کوفته

نیک ندانستم، ورای اعجاز
چه را می گشاید بی تفاوتی الهی:
تندیسی بود در خواب آلودگیِ قیلوله،
و ابری بود، و شاهینی بلند بالا 





بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 179 تاريخ : جمعه 17 اسفند 1397 ساعت: 22:26