نقش آرشین مال آلان درزندگی من ... یا هیچ در هیچ است!کجا؟ جهان و جمله جهان!

ساخت وبلاگ

اگر کشته ای مرا ... بدانم که مرده ام ...

دیگر به خواب تو ... با لباس عشق نیایم!

دو:

کم کرده ای وزن مرا!... درون شعر خود!

من لیلی ام!...نه مرکباتی چون نارنج!

سه:

یوسف را نمی توان ربود به زور ... زلیخا!

خدا از آسمان ...مراقب ماه است ...درون چاه!

چهار:

کمک کن تا اشک هایم را بتوان پاک کنم!...

دست هایم رفته اند ...پی التماس خدای ... اگر بشود!

پنج:

بودی کنار دست من ای شمع ... بی قرار!

از من تو بیتر نسوختی از قرار عشق؟!



شش:

مزار شش گوشه ات را نبوسیده ام جز با عشق ...

که آمدنم با عشق و رفتنم با عشق!...


هفت:

چقدر بازیگر خوب بودن در عشق تاثیر دارد یا چگونه عشق بازی کنیم؟!

...

دیدم آمدی گریان با دست هائی که درهوا رسم عشق داشت ..." قلب"!...گفتم آی همین است که امده است و صورتش را لا به لای رزهای قرمز پنهان کرده ...

به خنده که عقلم گفت ... به کسی نگویمت !شاید که در خدائی ترین لحظه ی فرو ریختن کعبه ی یک قلب!شیطان کمین کرده باشد!...

عقلم گفت به کسی نگویمت که شاید راه هائی که تو آمده باشی " صبورانه" برای من به قیمت عجله های زود گذرم تمام شود!...

...

نگوکه تو خود بازیگر صحنه ی خود بوده ای ... با داستان دیگری ...شهررا خبر کرده بودی ...

روزها درکمین خود سئوال هزار شکارچی دیگر بودی و شب ها در کمین خود " صیدها " می پرسیدند ...چرا؟!

نزدیک و نزدیک تر تا یک متری!که هیهات دیدمدرقامت بلند یک مرد هستی ولی افسوسو دردا که زندگی اگر بازیچه هم باشد میان دست های تو یک لحظه نمی ایستد!... به فرمان آن کس که گفته بود تت بیائی سریع بازگشتی و در سنگر بی کفایتی بازیگری که بلد نیست ... فرو رفتی !...

دریغ که عشق عشق هم نمی دانستی ... دریغ که فرصت پیدا کردن جیبت راهم نداشتی و دریغ که همان رزهای آورده از کمین دیگری چیده بودی ...

...

امروز روز که باز می نگرم صحنه های خجالت تورا ... به احساس همین ادبیاتی که امروز می نویسم خوشحالم!که درحد انشا نویسی های مدرسه!می دانستم که از کجا شروع و کجا تمام!که فریب نا بازیگرها را خوردن برای بازیگرها کیف دیگری دارد!...می نویسم و دلیل اینکه بخوانیم " تو" که دیگر درمیان سالگی زمان گذشته است و مرغ های فریب دیده ی روزگار ما!به ارزانی گذشته ها ... ارزان نیستند...

درکل خاطره گوئی و خاطره پسندی از احوال ما قدیمی هاست ...که دردا!چه هنرپیشه ها و بازیگرها که درعمر خویش ندیده ایم !

تو هم ای عزیز!با زگشتت دیگر از بازگشت ترمیناتور 2 که بالاتر نخواهد بود!مارا کشتی از زورگوئی عشق!از زورعشق!...

بدان که با همین احوال جدیدت !مارا یاد قدیم سیلو ستر استالونه می اندازی ...

والسلام!



هشت:
ترومپ!
اگر بوسیده ای صحنه های یو اس را چه خوب!
و لیکن وای به حال اینده اگر هوو باشد...

نه:
مامان بنز:
پراید دست از سرمون بردار!من و بابات نمی تونستیم " خاوردو " رو نگه داریم ...دادیمش رفت!
پراید:
مامان آخه پس چرا به ما نگفتی که یه خواهر بزرگترداریم؟
مامان بنز:
چی می گفتم ؟ داشتم از خانم مددی و شوهرش پول می گرفتم!
ننه خاور:
نه که کم پول داشتی؟پارکینگ قیطریه رو به نامت نکردیم؟اینجا توزعفرانیه ننشستی؟با سمیر گرکان فیلم کبری 11 رو بازی نمی کنی یورو بگیری؟بیچاره پژو بخاطر پول چند بار خودشو منفجر نکرد؟
بابا پژو:
مامان خودت گفتی!
ننه خاور:
من؟
بابا بیوک:
من نگفتم این بچه شبیه تواه؟نگفتم خاور دو؟تو ناراحت نشدی گفتی بذارینش دم در؟
ننه خاور:
بفرض!من گفته باشم باید می کردین؟
مامان بنز:
همون بهتر رفت توی یه خانواده فرهنگی نه خودرو نشان!
بوگاتی:
وا؟ حالا چن سالش هس؟
ننه خاور:
چی کارداری؟من با این سن و سالم مستهلک اعلام نشدم!...



ده:
رهبرم ...
درون چشم های غم دیده هم ... چه شاد گذشت ...
تمام سال های گذشته با آل علی (ع)...




یازده:
و دختران سرزمینم چه داستان ها که نمی گویند و بلد نیستند ...
خوشحالم که درون جمع دختران سرزمینم می دانم که بسیاری تز داستان های خیال بافان و کژ اندیشان اصلا درست نیست ...
میان چشم های معصوم و شیطنت دوست داشتنی شان سال هاست ...که می بینم آینده ی فرزندانمان چگونه رقم می خورد ...
دوستشان دارم به برد باری هائی که می اموزم و بلد نبودم که یاد گرفتم که بایستم و غم هایشان که گاه برایم غم می شود ... چه شیرین عبور می کنیم با هم ...
دو ستتان دارم دختران افتاب سرزمینم ...هرکجا که باشید ...
سیزده:
یعنی مدیون باشید فکر کنید من کار می کنم ...کجا؟تو فضای مجازی کی ؟ تو فضای مجازی؟ آقا اومدیم خوشی!بوس موس!...


دوازده:
با پول نمی شود خدای را معامله کرد ...
مگر که نیت ... قلب مردم خدا باشد ...

سیزده:
فرو دستان و فرا دستان از من بسیارند ...
باشد میان جمع...آدم باشم!










بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 236 تاريخ : جمعه 17 اسفند 1397 ساعت: 22:26