قمر برفت که یک عمر آفتابی بود ...

ساخت وبلاگ

یک:
غریبانه در شهر غریب ...رفته ام درخاک ...
گل می دهم به نزدیکی ...ولی تو هنوز مغروری ...
دو:
کنار فرات ...تشنه لبم باید رفت ...
اگر هزار ساقی است که بنوشاندم ...به یادحسین (ع)!...
سه:
دگر چه غصه ای بخورم ...ای خدای من ...
یارم که غصه ی من بیچاره بوده است ...رفت...تا شادی بیباید کنارمن ...
چهار:
آزمایشت می کنم و می میرم!
خوب گریه کنی ...می روم ...تا بسوزانم یک عمر زندگی ...
پنج:
پنج قرن پیش که بودم ...شاید شاعری مشهور!...
که می خواند مرا؟یا خودت ...یا پادشاهی که یاد یارش بود!...
شش:
مهدی (ع)را که پیدا کنی ...
هر شهر بزرگ دنیا برای تو ...مفهوم انتظار را تشدید می کند !....
هفت:
"خدای به داستان پیراهن یوسف خندید ...
انسان چقدر کودک است ...
می توان یک داستان را باعشق هم تا خدای برد"!
هشت:
لطمه زدی به چشم های من ...تو ای یاربی وفا ...
خون گریه کنم هم کم است ...تو رفته ای که باز نگردی .........
نه:
خانم پراید:
لیلا خانم خیلی ناراحت نیستن؟یه وقت لگد به بختشون نزنن؟!!!
آقای پراید:
خیر خانم ...دیگه مارو شناختن ...که با خلوص نیت هستیم ...فکر بنزو اینارو ازسرشون کردن بیرون!!!
ده:
امروز داستان غریبی داشت ...خاله ام دیشب پرکشید ورفت وامروز روز خاکسپاری رفتیم برای وداع ...
از یک طرف می رفتیم برای خداحافظی زنی که یک عمر کانون خانواده  خودش و فرزندانش را گرمی بخشیده بود ..."زنی مومن و مادری دانا بود "و...ازیک طرف می رفتیم تا فرزندانش را دراین درد همراهی کنیم ...
"زندگی ...برای کسی که 5 سال تکلم ازدست داده است وروی ویلچیر می نشیند و ازطریق دستگاه غذا به او تزریق می شود شاید دارد با دردی مثل معده و روده سروکله می زند و نمی تواند انسان را به راحتی به یاد بیاورد ودردش را بگوید ...چه شکلی دارد ؟"
ولی خدای می داند که این فرزندان وبه خصوص دختر خانواده برای او چه کردند....اگر بهشت هزارها کیلومتر دورترازماست برای بعضی ها بغل گوششان است ...
حتی نوه ها هم خوب بودند .گاهی انسانیت و فداکاری می آید و حلقمان را می فشارد که برویم و خوش باشیم ولی چطور درناخوشی عزیزترین کسانمان ؟هیهات !هیهات!
که باید مراقب باشیم چنین روزهایی با جگر سوخته مان تا لحظه ی مرگ نرویم !
خوش به حال دختر خاله عزیزم و پسرخاله های عزیزم که امروز روز روی سپیدی شان بود !کاش یاد بگیرم ...
یازده :
گذشت آن "سنواتی "که سال یاد تو بود ...
ما حافظه ازدست داده ایم ...دیگر خودمانیم .یادخودمان ...
دوازده :
داشتیم می رفتیم جلسه ها ...نشد!!!
سیزده:
مهربانم یک نظر انداختی برصفحه ام ...
روزگارم را عوض کردی ...سیاهی زود رفت !...
چهارده:
.......................ممنون !!!"عکس ازیک ازدواج قدیمی "
بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 222 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 17:16