بیا پاشیم بریم خونه ی (2) ! یا چطور مامانمونو جلوهمه بوس کنیم!!!

ساخت وبلاگ

بوی تن تورا که می نوشیدم ...

تمام جام تنم ...عطر شمال تو بود!

دو:

ریختم تورا توی کفش هایم و رفتم ...

مسیر عشق تو تا... کوچه ی ابد ... دریا!

سه:

اگر دست هایم خالی ست و اگر چشمم پر!

شبیه مادرم هستم!

که عشق من ... مادری ست!

چهار:

سیاست تو مرا کشت...چرچیل خانم!

اسمت فرانسوی و خودت لیلی منی!...

پنج:

اگر رفته ام از تمام حادثه های تو ...

ولیک...

نام ماجرای من و تو ... عشقی ست!


شش:

مزار شش گوشه ات را حسین(ع) می بویم ...

که بوی فاطمه (س) جز خاندان علی(ع) ...جای دیگر نیست ...


هفت:

دوام می آورم از تمام دردهائی که توی جانم ریخته اند ...

اینکه نامم توی فرم های اداری سرپرست باشد مرا نمی ترساند ...

اینکه توی اداره از پشت میزهای کلفت چشم های چهار تا شده خم شوند و مرا ریزببینند مرا نمی ترساند ...

اینکه توی خانواده ...بچه ها برایم لیست بنویسند که بروم حقوقم 2میلیون باشد . کفش سفارشی شان 500هزار تومن مرا نمی ترساند ...

اینکه شب ها تا صبح چشمم به بخاری باشد که گازش خفه مان نکند ... مرا نمی ترساند ...

اینکه توی آزانس بانوان تا آخر شب منتظر زنگ صدا باشم ... مرا نمی ترساند ...

اینکه بروم نیاوران خانه های میلیاردی مردم را تمیز کنم ... مرا نمی ترساند ...

آه مادرم...

مرا قوی بار آورده ای ... نه اینکه مردها آنقدر قدرتمند باشند که زیر بار زندگی گریه نکنند ...

منهم همین طور!...

سال هاست که برادرانم مرا درهزار توی زندگی توی اسایشگاه خانه ی همسر گذاشته اند و رفته اند ... پیراهنم بوی خواهرانم را می دهد ... و عکس های کودکی برایم خاطرات قدیم حوض اند ....!

آه مادرم...

منهم مادرم!مرا قوی بار آورده ای ... نه اینکه مردها آنقدر قدرتمند باشند که زیر بار زندگی گریه نکنند ...

منهم همین طور!...

مردی هستم ... به نام مادر!


هشت:

ترومپ!

موی سپیدمو تو اینه دیدم ...

یاد گذشتها ... دیگه خندیدم!

نه :

مامان بنز:

دیدی خوبم؟دیدی باهوشم؟ دیدی فهمیده ام؟

ننه خاور:

چیه اول صبحی بنزی؟!بازم چی شده؟!

بابا پژو:

هیچی بابا!یه سری بنزای جدید تولید کردن....هرکاری کردن نتونستن عربی رقصیدن بهشون یاد بدن!

پراید:

خوب این چه ربطی به مامان داره؟!

بوگاتی با خنده:

تو رقصیدن بابا کرم مامانو بابابا پژو تا حالا ندیدی؟!

بابا بیوک:

هی خاور!یادش بخیر!جاده تبریز...لزگی!رستوران!کوفته!...

ننه خاور:

بسه بسه!خجالتم خوب چیزیه!این پراید یاد می گیره ...دست و پاش بهم گره می خوره...بیاو درسش کن!

پراید:

من!؟...





ده:

رهبرم ...

ولادت عشق مان ...زهرا(س) ست ...

از بوی عشق مادرمان ... شیعیانشیم...


یازده:

همیشه دوستامو یا اهل فامیلو تو مهمونیا می دیدم ...که دارن بقیه ی قاشق مونده ی بچه ها شونو می خورن ...

یا دارن بچه ها شونو تو دسشوئی می شورن ... می گفتم خدایا من؟!چطور ممکنه؟!من هیچ وقت اون قاشقی رو که اب دهن بچه ام توش ریخته ...توی دهنم نمی کنم!...وای چطور ممکنه؟!

یه روز چشممو باز کردم دیدم برای بچه ی خودم سوپ ریختم تو ی یه ظرف هردو تامون داریم غذا می خوریم ... بارها شد وسط ناهار شام مجبور شدم ببرم بشورمش!...

حالا دارم حرف متدرمو که چندین سال پیش بهم می گفت می فهمم... تا مادر نشی ... نمی فهمی!

...






دوازده:

از تمام بزرگوران گرامی ...دوستان و اشنایانی که مرا می شناسند ... عذر خواهی می کنم ...

چون بدلیل بیماری ...صدا ندارم!

و معذورم چون نمی تونم از طریق تلفن تبریک گوی روز مادر باشم ...

سیزده:

استاد ادبیات محترم!

از اینکه در ادبیات من همیشه "تمام "هست ... ببخشید ...

به جهنم .

یا تمامیت خواهم یا نیستم!ضرورت ادبی ست!

همین!



















بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 271 تاريخ : جمعه 17 اسفند 1397 ساعت: 22:26