به ناز و نعمت باغ بهشت هم ندهم...کنار سفره ی نان و پنیر و چای تو را...

ساخت وبلاگ

یک:

بین چشم های تو و من ... خدا قضاوت کرد ...

که تیره تر شود از چشم های تو ... "عشق"!...

دو:

سوخته ای میان داستان " ابراهیم"

خودش میان گلستان و تو ... " می سوزی "!

سه:

اگر ببوسمت از چشم های مشکی تو ...

                                                 " فردا"!

با تمام آبی دستان آسمان ...چه کنم؟!

چهار:

روی ریل قطار فکر کن که خوابیده ام ...

وقطار فرصتی ست که دست می دهدت ...

تا تمام خاطراتمان ...

میان ازدحام دست های تو ...

                                   " له شود"!

پنج:

دیگر کسی صدای پای قلب مرا نخواهد نشنید ...

رفته ام!

از دست های توهم دیگر بر نمی آید ...

مرا...

به دنیای سبز شنیدارها ...

                                   " بر گردانی"!



شش:

مزار شش گوشه ات به دست من برسد ... می بوسم ...

حتی اگر به عکس باشد و تصویر ... راضیم!



هفت:

وبانوی خانه که هستیم دلمان می خواهد که چشم های شمار موقع دیدن نقاشی عشق مان ببینیم که یکیش این است که صبح ها برویم خرید و بشقاب شمارا تزئین کنیم !

که البته که شما اهل تجملات نیستید ولی ما دلمان می خواهد عشق لقمه بشود و برود و بابزاق شما ترکیب بشود و معجون عشق کارساز بشود و بدانید که سخت مشغول زندگی هستیم ...  ..

....

روز های بهاری جان می دهد برای رنگ و لعاب بشقاب !که این روزها پیچیدن دلمه برگ کار بانوان دبر است که یکیشان ما باشیم ...

بانوان آذربایجان خوب بلدند که دلمه پیچ باید کوچک و نقلی باشد و آموخته ایم از ایشان پیوند گوشت و لپه و برنج و سبزیجات خوشبوی و پیاز که البته به غایت کفایت ورز داده باشیم و بهبه از بوی ادویه های خوشبوی شیرازی و ابادانی که نگو!چه کند با دل دلبرمان!که خسته از جنگ روزانه که باز آید و ما دلش را می خریم و البته نگوئید نگفته باشم که دلبر ما کمی بد اخلاق هستند و لی بسیار قدر شناس که همین زحمات است که می بینند و سپاس می گویند .

...

اری که سخت مشغول دلبری در آشپزخانه هستیم و اگر شما بخواهید دوباره هستیم و صد البته که نامه عشقی هم بلدیم چون دختر قدیم هستیم!و ابروهایمان نشان می دهد که به قجر پیوستیم!!!

...

...

تو هم ای نازنین!بدان که بدون تو لقمه از گلوی ما پائین نمی رود که از بس عاشقیم خوراک عشق می پزیم که بخورید و بخوریم ....که مزه ی عشق تکی نمی شود و هیهات ( با فتحه آخر) هیهات ...عشق ما که بخواهیم تلخش کنیم ...توهم نکن!که نه خیلی با ترشی و نه خیلی خیلی با شیرینی هم سازگاریم ...همان کم نمک خوش ادویه ...!!!

والسلام!

          " لیلا"


هشت:

ترومپ!

می زنی زمین و چنان می زنی که ترک خورد ...

نه مغزما!زمین طاقت ضربه هات ندارد!...




نه:

پراید:

الهی بگردم !بچه هام چن ساعته هیچی نخوردن!از غصه و ناراحتی لامبورگینی و پورشه ...دارم می میرم!

مامان بنز:

تقصیر خودته!رفتی برای این دوتا گنده جوجه خریدی!جوجه هام بدون واکسن دووم نمی آرن!مردن ...آآآآآآآه!مردن!

بوگاتی:

مامان جون!مارکشونو بزرگی شونو نگانکن!بچه ان!بالاخره باید بچگی کنن!

مامان بنز:

ورشون دار ببر پارک!ببر فوتبالی چیزی....مثل دخترا براشون جوجه خریدی که چی بشه؟

پراید:

مامان می دونی این زندگی قاطی ما ...اعصاب منو خرد کرده؟

باور می کنی کلاسمون بهم نمی خوره؟

بابا پژو:

نمی خوره که نمی خوره!بگو حرف حقو نمی تونم قبول کنم!

ننه خاور:

بیائید !لامبورگینی و پورشه !جوجو هاتون رفته بودن درمونگاه برگشتن خونه!ببین چقد خوشحالن ...ببین چطوری جیک جیک می کنن!

مامان بنز یواشکی:

ننه خاور!رفتی دوباره جوجه خریدی برا این گنده ها؟ ...

خدایا چی بگم؟!!!



ده:

رهبرم ...

عشق حق ما بود و گرفتیم از خدای ...

تا عاشقیم حق همیشه با ماست و خواهد بود ...




یازده:

ارادتمند و کوچک شما هستم...



بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 189 تاريخ : چهارشنبه 11 ارديبهشت 1398 ساعت: 22:03