"به سرعت برق" و روش های شوهر داری درکشورهای خارجی!

ساخت وبلاگ

یک:

گرم شد خواب سرد من درقبر!

آفتاب کشته درهمسایگی ... آمد!

دو:

واژه ها هیچ یک برای من " حقیقت " نبود!

مثل " گراز"!

ندیده تصورمن از ...پائیز!

سه:

پروانه کرم پرواز داشت و من ...

کرم لولیدن درفکرهای خواب آلود ...

بستر افکار من رنگ آبی داشت ...

مثل اسمان برای پروانه...

چهار:

من ...دربرابر تو صبورنبودم ..." مشکی"!

که بپوشمت از چشمانت ...

و بریزم توی قلبم از موهایت ...ولی ...

رنگ کرده بودی طلائی را ...

فریب نینگاشتم ...

که مشکی طلا پوش تو ...

به مرگ من ...ارزید!

پنج:

وقتی کنار دست تو استاد آوازم ...

قاب های پنجره ها ...بی استقامت اند ...

شنیدن من گناه است ...ولی ...

نه ...آن قدر که شنیدن دروغ!...

شش:

مزار شش گوشه ات پوشیده است از یاس ها ...

چون رقیه (س) ...با عطرتو ...تنها ...چه کنم؟

 

 

هفت:

وچه می توان کرد با " برق" نگاه!این واژه ی غلط ...شاید هم عجیب!

که ما درتوصیف نگاه یار دست ادیسون را از پشت بسته ایم!"برق نگاه" چه سرعتی و چه حرکتی که از بدنمان می گذرد و بازهم زنده ایم ...از کجا می دانسته ایم که "برق" و رعد چیست و این وازگان اگر از اهالی کره ی جنوبی بودیم ...می توانست اثر کشف یا چه می دانم اختراع " برق " را به سود ما ...عوض کند!!!

یک:

نشسته ایم و داریم فوتبال می بینیم و تخمه می شکنیم و یارمان دارد توی آشپزخانه املت می پزد و بوی گوجه فرنگی مستمان کرده که ناگهان یک سوکس بی تربیت از یک طرف به طرف دیگر اتاق قصد عزیمت دارد ...دمپائی پلاستیکی مان را در می آوریم و بدون هیچ صدائی که یارمان را برنجاند و کنجکاو کند !" به سرعت برق" توی سرش می کوبیم ...یارمان تصور می کند تیم مان گل خورده و حرصمان در آمده که از سیبیل سوکس گرفته و از طبقه ی چهارم پرتش می کنیم پائین و بعد می شنویم که یک خانمی جیغ می کشد ...نگو سوکس روی سرش افتاده ...." به سرعت برق" می پریم جلوی تلویزیون و ادامه می دهیم و مثل بچه ی ادم منتظر املت هستیم " ای بابا مگه استانبولی می پزی؟"!

دو:

داریم دوستمان را خراب می کنیم چون لعنت به روحش" ال سی من" پوشیده و انگار نامزدش خریده که یکهو می آید تو ...و برای همه شیرینی می آورد ..." به سرعت برق" جنایت خودرا فراموش می کنیم و شروع به تعریف از تیپش می کنیم و ده کیلو شکمش را با هیچی امیر حسین آرمان مقایسه و به " سرعت برق" جهت گفتارمان را عوض می کنیم !

سه:

توی کلای نشسته ایم و داریم درس می دهیم که یکهو متوجه می شویم عاشق شده ایم و " برق" از کله مان پریده !نمی دانیم الان که ماجهل و هفت سالمان است طرف چند سالش است که مجبور می شویم به طراحی سئوال بپردازیم!

" خوب ای دانشجووان گرامی کارشتاسی ارشد علوم سیاسی ...بابایتان خوب مامایتان خوب چرا به این رشته علاقه دارید..."

که ناگهان عشق ما " مثل برق" جواب می دهد: انشالله درزندگی با همسر خود بتوانیم سیاست داشته و این مادرشوهر جدید را مثل قدیمی تر تر !به هلاکت رسانیده و دماغ کوب نمائیم!

"آآآآآه!ای بدبختی!"" به سرعت برق" به فکر ننه مان دردهات افتاده و کلاس را تعطیل و به جهت قضای حاجت ... می رویم!

چهار:

تو هم ای نازنین!

" به سرعت برق" از پیش چشم من کو؟کجا؟ اداره.!

که امیدوارم اداره دراین مملکت زیاد شود و عشق های ما د محیط های سالم اداری همگی خوش باشند و ...چائی بخورند انقدر که توی خانه دیگر دلشان چائی نخواهد و همان جا هم ...

که ما دست به سیاه و سپید نزده و باید از دستگاه بوروکراسی کشور و کاشف الغطای الچای ایرانی از این بابت نهایت تشکر را بنمائیم ...

با " سرعت برق" صد سال گذشته از نظام اداری: لیلی!

 

هشت:

ترومپ!

دیگر کجا ببینیم مثل تورا جز تلویزیون!

ما ندیده ...مو طلائی ئی ئی ئی !....

نه:

مامان بنز:

وا!این چیه به دریخچال چسبوندین ؟ نامه نوشتین؟

بوگاتی:

مامان جون من علیرغم داشتن دکترای زبان فارسی هنوز املا بلد نیستم!

لامبورگینی و پورشه:

ما غلط کردیم!

ننه خاور:

شاید من چسبوندم یادم نمی آد!

پراید:

مامان!از بیرون اومدن براتو نوشتن !!!خوب خودمونیم دیگه!

بابا پژو:

خانم این که نامه نیس!جواب آزمایش منه!هیچی دیگه تو خونم نیس!تو ادرارم

نیس!تیریگلیسرید!کلسترول!قند!عفونت!خون!ایدز!هپاتیت!هیچی!خواستم از تو و یخچال ... یهوئی تشکر کنم ...

پراید:

بابا خوبه نمردی!البته عجله نکن...موج آنفولانزا درراهه!اگه دنبال مرض پرض می گردی ...

مامان بنز:

بیاو خوبی کن!مردم هزار میلیون پول دکتر تغذبه می دن!

بابا بیوک:

خاور!من چطور؟

ده:

رهبرم ...

انگار وطن عاشق ما ...عشق علی(ع) داشت ...

از روز ازل عدل علی(ع) خواست بودیم ...

 

یازده:

بابا هیکل!قدرت!سوات!دکترا!امروز انقدر ترسیدیم که نگو!فقط وقتی پاشدیم!

یکی مونم تازه از آنژو پلاستی اومده بود ...خدا ازش گذشت ...دست همو گرفتیم ...خدا دست همه رو بگیره!انشالله!

دوازده:

توی سرمان کوبید ...

آن خاله خرس قدیمی ...

که قبلا اهو بود ...

عشق همیشه محتوای مرگ من بود ...

توی نامه های اداری...

که آمار حالا یکی پائین یکی بالا ...

جهنم!

سیزده:

نشسته بودیم توفضا یهودیدیم یه عده دارن بیرون شعار می دن!رفتیم ببینیم چی شده دیدیم دو تا خانم می گن روی زمین شوهراشونو گم کردن ...اومدن فضا ...مجبور شدیم همه مون شناسنامه هامونو نشونشون بدیم حالا دیدن نه!شوهراشون تو فضا نیس...داشتن می رفتن ...یهو برگشتن گفتن..." surprize"خواستگاراتونیم!یعنی چی؟پس تعادل روانی کو؟ایناروکی راه می ده بیان فضا؟اه...بگم بهجت خانم جونو ...فامیلا ....اه!عجبا!جل الخالق!

چهارده:

این روزا کسانی هستند که می خوان با تلاش مدنی برای احقاق حق عده ای دیگه وارد مجلس شن ...با نیت خیر از هرطرف براشون آرزوی موفقیت می کنم ...

 

 

بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 193 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 14:35