شبا خندگان (اثر خوان خورخه لولو خور خور)ترجمه از:میم .تشدید.لاف.الف. نصرالدین!

ساخت وبلاگ

یک:

سر مسئله ی چشم های تو ... کمر شکسته ام!

وای!اگر سر مسئله ی لب هایت ... بمانم!

دو:

مرا در آغوش خود نپذیرفتی ... خاک!

من دانه ی عشقم!

تا به حال ..." سرو" شده بودم!

سه:

بوی کباب دل من!اشتهای تورا کور می کند ...

نمی خوری ...جگری که سال ها ... عاشق اش بودی ...

 

چهار:

بیرون خانه های مردم کار می کنم ...!

ولی حرفم ...درون خانه های مردم ... کارگر است!

پنج:

روی سقف خوابیده ام ...

کنار لوستر قدیمی ...رنگ رنگ ...

تو خوابی!

مثل همیشه با من می جنگی تا بمیرم!

می دانم ...بیدار که شوی ...

من مرده ام وتو ...

پیروز به زندگیت ادامه می دهی !...

سال هاست می خواهم ... مطمئن باشم ...!

شش:

مزار شش گوشه ات را باران اشک من ...

می شوید و خدای به قلب شکسته ام ... رحم کند ...

هفت:

در اندرونی خانه خوابیده ایم و داریم فکر می کنیم امروز چه بپزیمواصلا چکار کنیم و بعد با خودمان می گوئیم ... پاشویم برویم پاساژ!و بعد می گوئیم اشکالی ندارد پاشویم برویم گذرنامه بگیریم برویم ترکیه ای رانسه ای جائی !!!.... این همه تعریف می کنند ...خانه نشین نباشیم !و تا نمرده ایم به ریش امان نخندند...

ولی انگار یک چیزی یادمان رفته که باید داشته باشیم ...که انگار نداریم ...خوب پس ...قضای حاجت که کرده ایم!!!....نکند همان مسئله ی عشق باشد که می گویند؟وما گم اش کرده باشیم وای وای خدای من ...فردا مرض پرض نگیریم!...

یک:

یکروز مانده به سی سالگی مان دیدیم هنوز دختر خانم اسدالله خانیم و سی بیل مان بسی کلفت شده ودرمقام استادی کم از " مریلا زارعی " نداریم!خواستیم به شاگردان و طرفدارانمان نشان بدهیم که ایول خواستگار که از پانزده سالگی درکمین امان نشسته تا تورمان کند!و به اشارتی می توانیم عشق را راه بدهیم توی زندگی که ...همین کردیم ...درست درسی امین سالروز زندگی اجازت دادیم یک خواستگار جدید؛ که البت با انجام این کار می خواستیم با یک تیر دونشان بزنیم هم خواستگارهای قدیمی را بجزانیم!و هم خود به زندگی برسیم ....

البت همین شد و می گویند آن روز مرگ موش و قرص برنج بود که لا به لای تی تاپ و شیرین عسل ...جا به جاشد ... دممان گرم!

دو:

رفته بودیم دانشگاه و نشسته بودیم که خبررسید ...حاج خانم چه نشسته اید که نام شمارا زده اند روی بورد!داشتیم کله ی خبر آورده را می کندیم که گفتند : نکن!شاگرد اول دختران دانشگاه شده ای و معادل صد و پنجاه هزار تومان!" یک میلیون و پانصد هزار ریال عهد قدیم" از دانشکده ی علوم سیاست جایزه دریافت نموده ای!

قلبمان شاد شد...هنوز ماشالله ماشالله انگار بی سی بیل هم ... جمع کردیم بچه هارا بردیم بوفه!

سه:

آهان داشتیم از عشق گم شده ای می گفتیم که مثل نشانی آتلانتیس برایمان اهمیت داشت...

هفته ی گذشته دیدیم خواستگار قدیمی مان سرکوچه امان دارد نان بربری می خرد که بلافاصله متوجه شدیم ای خدا ! چهارتا دارند مراقبت می کنند و فهمیدیم درکارهای این مملکت شاغل شده اند و عجب کاری ...

خدای مرا ببخشد که درمورد شکم ایشان لاف بزنم که دقیقا بقول مادرم انگار گوسفند رمانف ایشان را بغل نموده بودند!

البته قابل ذکر است که این جانب هم درخانه ی همسر همچو ایشان!...

ولی کیست که خاررا درچشم دیگران نبیند وتیر چراغ برق را درچشم خود ببیند!

بهرحال!خنده کردیم و گفتیم خوب شد!که درانتخاب دقت کردیم وسی سال هم درس عبرت بودیم ...

چهار:

تو هم ای نازنین!

از اقدامات و کرده های خود که برای خودمان عاقلانه بود!و دلیل داشت چه بگوئیم که بیائید و...

ممنون از شرکت بیان و آقایان قدیری که مارا بسی سال تحمل نمودند ...

آن قدر دوست دراین مملکت داریم که دشمنان مان " بیب" بخورند درمورد ما دست به اقداماتی بزنند!!!

سی بیل مان را درسی سالگی کنده ایم ولی هنوز جایش یلقی ست!

وهرچه داریم از کرک و پرمان داریم که هنوز نریخته است!

به عنوان دختر اسدالله خان!ان قدر بلدیم که...نگو!...از دوراه قپان بگیر تا دقیقا دقیقا سرپل تجریش!از آن ور و این ور به بعد ... به دردمان نمی خورد!...

ای سپید رویان روز گار ... من الله توفیق!

درس عبرت: لیلی!

 

 

هشت:

ترومپ!

تا نمرده ای ...زنده ایم!

اللهی که ...

زندگی کنیم ...

نه:

مامان بنز:

بوگاتی برمی داشتی این بچه هارو یه چن روز می بردی لواسون!

بوگاتی:

الان مگه لواسون چی داره جز سرما؟می ریم اون جا اینا می خوان اسکی کنن !خود آقای ساوه شمشکی گفته اینارو نیار!

پراید:

برای چی؟ مگه چیکار می کنن تو این همه آدم؟

بوگاتی:

از سه سالگی زندگیشون تا حالا!سه بار لگنشون توی اسکی شکسته!استخوناشون ضعیفه!

مامان بنز:

حیف!معلومه که به خانواده تو رفتن!وگرنه پراید که مادرش من باشم ... بابا شم پژو ...تا حالا یه بارم جائیش ترک نخورده!

پراید:

مامان مامان !گوش می کنی ... من می ترسم با سرعت 60 برم باد منو تا قزوین ببره!یا مثل لاک پشت چپ کنم!

بابا پژو:

خوب بکن!اصلا داغون شو!اولامثل  من که پدرتم هفت تا جوون داری!دوماکلا تورو از نوبسازن میشی بیست میلیون!نوات 60 میلیونم باشه ...به درک!جوون تازه از خدا گرفتی ... پیار سال رفیقم ژیان رو آقا صبوری باز سازی کرد هفت صد میلیون تومن!خرج کرد واسه دلش...همین بوگاتی و بچه هاش توی تعمیر آینه بالای سیصد میلیون خرج ور می دارن!

بوگاتی با گریه:

به مادرم گفتم منو به عربت نده!

مامان بنز:

آره!منم باورم شد!

ننه خاور:

بگیر بشین!من چی بگم از تبریز تا تهران بیام ... دیدم بیوک آمریکائی از آب دراومد ....اوهو اوهو ...ددم وای!!!!ایییییی ااایییییییی اییییییی!

ننه خاور و بوگاتی باهم گریه کردند!

 

ده:

رهبرم...

درعشق ملاحظه نیست ... اگر که ما عاشقیم ...

گاهی ... صبر نداریم و خدا می داند ...

یازده:

چن وقت پیش به خاطر حجم زیاد کتاب مطالعات اجتماعی برای بچه های متوسطه اول داشتم می گفتم که عزیزی فرمودند خلاصه ی دروس رو بیان کنید و جزوه تهیه کنید که اتفاقا برای اولین بار دست از لج بازی برداشتم!و برخی دروس رو با همین روش و پیشنهاد به همکارای دیگه ...انجام دادم ...

سال گذشته بچه های کلاس از من شکایت به بالا بردن که چرا ما درسمون از بچه های دیگه در مدارس دیگه جلوتره!و ادعا کردن وقتی با سرعت غیر مطمئنه درس داده میشه برای مرور دروس وقت کم می آد...و حجم درس ها برای پاسخگوئی زیاد میشه...

...

بهر حال با همه ی اینها بودجه بندی دروس مشخصه وحتی با حجم زیاد سه جلسه زاپاس برای هر درس وجود داره تا امتحان دی...و اینکه بچه ها عقب می مونن!..." دیگه دیگه"...نگم!

...

از سال 76تا 79 مدارس دبیرستان ایران ترمی واحدی بودن کاری به اشکالات اون طرح نداریم!

بچه ها باید انتخاب واحد می کردن و باید برای هر ترم مثل دانشکده 18 واحد برمی داشتن که مثلا تارخ ایران  جهان 6 واحد بود که باید 6 ساعت در طول هفته می داشتن ... که خدا میدونه با شرایط مشابه !باید توی سه ماه کتاب حالا نمی گم سیصد دروغه ولی دو ستون ریز صدو پنجاه مثلا.... خونده می شد و توی سه ماه تقریبی تموم می شد!خدائیش ببین ما چی هستیم ... جل الخالق!ماشالله!

دوازده:

توفضا نشسته بودیم دیدیم یهو ... فرمانده قضا پیما اومد تو ... گفت بچه ها از فردا باید زباله های فضائی رو جمع کنیم ... ما خندیدیم گفتیم خوب جمع کردیم کجا ببریم تهران که نیست که آراد کوه داشته باشه فرمانده فضاپیما گفت میریزیم توی یه فضاپیمای دیگه می بریم آراد کوه فضائی ...مثلا چیتا پیریوس!

گفتیم باشه... شب اومدیم اینستا دیدیم عکس مارو بافیلم نارنجی پوش آقای مهرجوئی درست کردن بعد ترانه ی ستایش شهاب مظفری رو رومون گذاشتن ...بعد نوشتن ... زباله جمع کنی از فضیلت های شماست ... زباله جمع کنی نشانه شخصیت شماست ... نمی دونم جای ما باشید چیکار می کنید ولی ... خوب عزیز من می نویسی ...behi 666 که من می فهمم کی هستی ...خود حامد بهدادم دمش گرم !

سیزده:

من درون خویش را باتو ... قسمت کردم ...

قلب ...قلب...قلب...

همه را ریخته بودی بیرون ...

مقابل دیوار خانه مان ...پر بود از شعر ...

نمی خواهمت ...

بی ظزفیت!

کوچه جای مرکز زندگی من ... نبود!

 

چهارده:

یک:

کجا بریم که هواش تمیز باشه.... آلپ؟نه!چین؟نه!لرستان؟نه!

نپال!

درکشور نپال از سال 1975 تاکنون آمار گیری نشده ...نمی دونن مردمش چن نفرن!فقر مطلق وجودداره!به عبارتی با آب و هوای تمین شده می تونید  یه ویلا بالای کوه عین ویلای اپرا وینفری بسازید با سه میلیون تومن!

آدم هست با قدرت های جادوئی همون جا دویست تا آجر میندازه تا قله کوه پنج هزار تومن ... دارم برای بازنشستگی میرم اونجا ... فردا نگید نگفتی ...!!!

دو:

امتحان (ارزشیابی عملکردی)

فکر کنید مثلا پپه قراره سئوالات امتحان نهائی نهمای مارو به مدرسه برسونه که هانیه ! با تفنگ ساچمه ای باباش که از قدیم برای بچه دبیرستانیا حکم کلاشینکف رو داشته پپه رو میزنه! بعد سئوالا می افتن دستش و شاگرد تنبلای کلاس نهم همه شون بیست میشن ...

الف) درصورت اول بنویسید دیگه برای بچه زرنگاو خب خوبا دیگه چه امیدی میمونه ؟

دو)امار کلاسال من که همه شون بیست شدن ... باعث شادی بقیه میشه یا نه؟

هر سئوال ده خط هر خط ده نمره!

من الله توفیق....

تیتر : نام شعری ست از زنده یار ابوالفضل زروئی نصر آباد

شعر طولانی ست من فقط آدرس رو میذارم خودتون بخونیدلطفا

 برای ایشون ورحمت ایشون صلوات zarooeei.ir

بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 205 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 0:11