چگونه با ذهنیت میمونی خود مبارزه کنیم ؟ یا نشانی کلاس رقص شما؟!

ساخت وبلاگ

یک:

درون من پر از " ضد" توست ... با تو نمی میرم!

اگر درون خون من از تو پر شود... عشق قلابی!!!

دو:

رفتار تو مجنون... سر آمد پزشکان شد!

خون داد به رگ های من ... از جهت " لیلا ئی"!

سه:

روی پیراهن من سپید کشیدند ...

                                         ودست هایم را که به تخت بسته بودند ... باز کردند ...

         در انتهای انتهای دستگاه ها ... " هیچ " بود زندگی!!!

کدام عشق؟

                  مگر " ترسو" تو آنجا بودی؟!

که من برگردم !

                      به خاطر تو ...

دنیا مرا بیرون انداخت!

                           ولی در انتقام گیرانه ترین حالت ....

                                                                       " مردم" برایم دعا کرده بودند!

 

 

چهار:

حیرت فرو رفت میان مغز من از " هیچ" !

تو در غروب افتاب هم " ستاره " آمده بودی!

پنج:

" لوبیا" قسمت خوب یک ماجراست !

اگر قرار باشد " مادر آدم " به باور برسد!

شش:

مزار شش گوشه ات را در رویای خود بغل کردم ...

در آغوش من خدا خدا حسین(ع) جا می شد !!!

 

هفت:

یک/

در کل من دیوانه ای هستم که مایلم بعضی هنر پیشه هارا بکشم!

و می دانم آن ها در فیلم ... چقدر در " مردن" حرفه ای اند! خوب در این مورد فرقی نمی کند کجائی باشند ... یا چقدر در امدشان باشد! فقط این که " مردن" را خوب بلد باشند!

...

در یک مورد سال ها گشتم تا رمانتیک ترین مرگ را با چشم خودم ببینم!" تایتا نیک"

فکر ش را بکن ... سه ساعت ملت توی سینما توی کف عشق " دی کاپریو " بودند! بعد یک قایق پیداشد خانم سوار شد و ..." دی کاپریو" در حالی که با خانم بای بای می کرد یواش یواش ... می رفت!

لابد زیر اقیانوس ها ... هههههی زندگی!

و بعد خانم سلن دیون ... آی لاو می خواند..........

دو/

در مورد دیگر سعی داشتم در یک فیلم فارسی " قوی" " بهروز وثوقی " را بکشم!

داشتم پفیلا می خوردم و با کیمیائی بحث می کردم! و جدا دلم می خواست یک صحنه ی تاثیر گذار ایجاد کنم که ... کیمیائی " دقیقا مسعود شان" گفت: گونی عزیز! نمی شود که...

امید تماشاچی از بین می رود و باید " این" زنده بماند ... ولی آخرش را می دهم یک شعر بخوانند که توش واقعا " مردن" باشد!

وای که اگر این سند اینجا منتشر شود... و نام من هم اینک سر زبان ها بیفتد ... مردم م فهمند من کدام فیلم و مردن را می گویم!

سه/

هاه!دریغ ! به مهرجوئی گفتم بیا آخرش " امین تارخ" را سرفیلم " پری" یا همچین چیزی بکشیم! چون این مرد به درد دنیای اسکاندیناوی می خورد نه ایران! برگشت گفت: نه!

تا آخرین لحظه دست هایم را پشت صحنه بسته بودند تا خفه اش نکنم!مخصوصا آن صحنه ی زشت که رفت و چند روز تنها خوابید تا بالاخره سفته هایش را خدا بیامرز شکیبائی اورد ...

بیرون صحنه به " امین تارخ" گفتم: نا مردم اگر تورا در یک فیلم دیگر اسیر شیطان نکنم ... اسمش را هم نگذارم اغما!

زن تنهای معصوم خوشگل گیر می آوری؟!!!

چهار:

پری شب دادم وسط سریال مانکن " محمد رضا فروتن" را کشتند !

پدرخوانده هم ... انقدر فیس و افاده نداشت ... آن ور نشسته بودم داشتم مثل همیشه چای و قهوه ام را می خوردم!همین که افتاد گفتم:گونی نباشم" فروتن" دریک فیلم کمدی با اکیر عبدی هم بازیت نکنم!

جواب داد: بازی کردیم ... تمام شد رفت پی کارش!

در همان لحظه برگشتم ... خدای را شکر کردم و اسم اورا از لیست کارهای بعدیم پاک نمودم!

پنج:

از سر فیلم جعفرخان از فرنگ برگشته داشتم طراحی می کردم که چطور " سعید پور صمیمی " را بکشم!

که همین چند سال پیش صدایم کردند گفتند : گونی بیا ! رفتم دیدم چی ... قرار است قند را بیاندازد بالا و بمیرد!

جدا مرد! می دانستم ان طور که او می میرد قسم به قسم سی تا جایزه نصیب ایران می شود ... باور کنید پنجاه و یکی جایزه بردند تازه نگارشان هم با رامبد ازدواج کرد!

جل الخالق ... ماشالله به مردن!ایول!

شش:

آه ای نازنین!

چرا من از تو جدا شدم وقتی قرار بود اسکار بگیری و شوالیه شوی؟

کوفت!

آخر چرا آن یکی ...چی داشت که رفته بود توی فیلم لولو نمی دانم آل چی بازی کرده بود!!!

آخر! ای بابا!همچین وسط فیلم مردها می میرند ... بعد می گویند ... هرچی داریم مال تو ... که آدم باور می کند!

خوب راست می گوئی یکی اش را هم بدهید به من ... حالا مثلا همان اسکار!

آخر اگر توی خدابیامرز مثلا مرده باشی اسکار به چه دردت می خورد؟

من می گذارم روی طاقچه روی ترمه روبروی عکس بابایم!جزو افتخاراتم!

جهنم حالا! مردی ! که مردن حق است ... افتخاراتت را که نمیبری؟

آقا خدایا ما خانم ها چقدر صبوریم؟

این مردها هی میمیرند ! یک وقت نسل شان منقرض نشود؟ پس ما با کی بازی کنیم؟

از سری نوشته های فوق تخیلی لیلی در راستای شوخی های جدی پنداشته شده ی هنرمندان با مخاطب"!

 

" توضیح : کاریکاتور بالا متعلق است به این متن( بمیریم باز میریم ترکیه!)

هشت:

ترومپ!

دریک بیمارستان خواهی خوابید ...

بی دلیل! فقط برای فتق و باد!

 

نه:

مامان بنز:

وای! پراید چرا گرفت اخه؟مگه این بچه آدم بود؟ای بابا!

ننه خاور:

چی گرفته؟مثلا کرونا؟صد دفعه بهت گفتم شهرت رو بذار کنار... چقدر می خوای پشت تلفن سوژه داشته باشی ؟ یادته اون موقع ها ور می داشتی زنگ می زدی اینور اونور می گفتی پژو ایدز داره از باباشم گرفته؟

بوگاتی:

آخه ننه جان! الان وقت این حرفتست؟ ما که نمی تونیم بریم خارج... ایتالیا! باید یه جائی پیدا کنیم بریم اونجا پراید خوب شد ... اومد انشالله خونه ... ما نگیریم!!!

بابا پژو:

خوب پس! اون داشت چرا ما نگرفتیم؟ مگه این بیماری در کشورهای ما نیست؟ خصوصا ایتالیا!

بابا بیوک:

اولا ما مرد قدیمیم! با پراید نیا جلو!بعد فکر می کنم بالاخره یه فیلم بسازن که یه آدم لباس ماشین پوشیده اومده بیرون توجمع یه خونواده به اسم خودروها! ... حالا ببین کی گفتم!

ناگهان لامبورگینی و پورشه:

بابا!... بابا مون رفته بیمارستان برای دوستاش گراس و قلیون ببره فقط همین!

ناگهان خانواده باهم : چچچچچچچچچچچی؟

 

 

ده:

رهبرم...

وقت مردن .... کسی به یادمان نبود ...

جز علی (ع) که گفتیم و ... دوباره احیا شدیم ...

 

یازده:

ببخشید می خواستم این مطلب رو به صورت مقاله علمی بنویسم وقتش رو نداشتم!!!

جدیدا اخبار و عکس هائی از دوران تاریخی قاجار منتشر می شود که به نظر اینجانب صحت ندارد ... به خصوص درباره بانوان قصر که ...یک پادشاهان قاجار نسبت به بانوانشان متعصب بوده و بعد در دوره بعدی کشف حجاب صورت می گیرد! دو درهمان زمان هم روتوش و تغییر قیافه وجود داشته و متاسفانه این عکس ها گاه با منظور در اختیار عموم قرار می گیرد چون تعدادی از این بانوان در جریان نهضت تنباکو شکستن قلیان ها در حضور شاه نقش اساسی داشته اند ...

مورد بعدی که می خواهم بیان کنم ...داستان تاریخی مقاومت مردم تبریز دربرابر عین الدوله درحمایت از مشروطه می باشد ...

کمتر کسی پیدا شده که تصاویری از مقاومت مردم شهر تبریز و اهمیت این مقاومت را نشان دهد...

متاسفانه سریال ها و فیلم های ساخته شده هم مرزبین تخیل وواقعیت را درهم می شکنند ...

داستان و آن چه ما در کتاب های درسی می خوانیم چیست؟ شش ماه محاصره! بسته شدن دروازه های شهر و مقاومت! شش ماه ته کشیدن آذوقه و نداشتن هیچ چیزی برای زنده ماندن!

تا تلف شدن همه و همه و حتی سرمایهکه بیشتر دام بوده و دیگر هیچ ... که چه بشود؟

شش ماه بله گفتن به دستورات ستارخان و باقرخان رهبران محلی ...

برای رسیدن به  اولین دستاورد انقلابی ایران در قرن بیست ..." مشروطیت" ( دراینجا کاری به انحراف بعدی نداریم)

که تا سال ها بعد عده ای زیاد از آن آویزان بودند ...

اما چه شد ... می گویم برای خودم که اگر بخواهیم می شود و ... نخواهیم نمی شود ...

خواستند شد ...شد که بیایند و تاریخ را عوض کنند و نمی خواهیم نمی شود ...

منظورم اینجا محاصره و مقاومت است که کسی بدون اذن و اجازه ی بزرگتر از شهر خارج نشد ...

منظورم دریافت قضیه است که عین الدوله را مجبور به بازگشت به تهران کرد ... منظورم مقاومت مردم است ...

داستانی که امروز ما پیش رو داریم یک داستان " بیولوزیک " است ... نباید بگذاریم ابعاد ماجرا از ان چه دارد برای ما اتفاق می افتد بزرگتر شود...

بد نیست به فرزندان مان هم این داستان های گذشته را یاد اوری کنیم ... بد نیست بگوئیم دیدید تاریخ بالاخره یک جایش شبیه قبل بود ... دیدید که هر لحظه که می گفتید بی خیال کجا ی زندگی ما به گذشته شباهت دارد ... که تاریخ بخوانیم ... همین جا ... همین نکته ...

درس بدهیم مانند گذشتگانمان ... بخواهیم می شوذ  ............ نخواهیم خیر!

دوازده:

نشسته بودیم تو فضا یهو دیدیم ... یه سفینه از فامیلامون آمدن ... گفتیم چرا/ گفتن تو فضا میکروب و ویروس واینها مفهوم نداره انقدر اینجا می مونیم تا برگردیم زمین ...

نگاه کردیم دیدیم از فامیل همه اومدن جز بهجت خانم جون ... زنگ زدیم پیامک دادیم گفتیم بابا سفینه ی مخصوص میفرستیم ...تشریف بیارید ... ایشون گفتن: به هیچ عنوان! فرمودن اگر بیان صرفا جهت دیدار می ان نه به خاطر ترس از یک موجود زنده ی یک صدم هزارم نمی دونم چقدری به نام ویروس !ندیدم زن به این مردی!...

 

سیزده:

برمن ببخشائید که دیروز ننوشتم ... وفات خانم زینب (س9 تا ارادتی که به ایشان دارم جائی دیگر بودم ...

تسلیت برعاشقان ...

بسیار دعاگوی همه هستم ...

چهارده:

" هرجور که می خواهید فرض کنید"

ما قبلا هم می رقصیدیم! برای عده ای که گیر داده اند همین الان! و می ترسند کمر همه از قر بیفتد بگویم : " شما همین الان با ساسی جان یهوئی"!!!

ما قبلترها با خوشگل ترها ...

ولی دل سوخته سیری چند؟

این وسط اگر کسانی که میان معرکه اند می رقصند ... پروانه اند ... رقصشان با من که دارم از دور می بینم یکی ست؟ شاید دلیلی دارد که امر می فرمائید ... همه با هم!

این سیصد چهار صد نفر که از دنیا رفته اند چه مشکلی با ما داشته اند که برداریم یهو یاد قدیم کنیم؟

نه! عزیزمن! حریم شخصی مفهوم دارد همه بلدیم1 به اضافه اینکه همدردی بلدیم! جدااز ان موقعیت هم بلدیم! و این را هم بلدیم که اگر کسانی نتوانستند در این موقعیت برای در گذشتگانشان مراسم بگیرند ... فاتحه بخوانیم و سکوت اختیار کنیم ...

این میان فقط باید همه یک کار کوچک بکنیم ... توی خودمان درون منزل مان باشیم تا بتوانیم بهتر با مشکلات پیش رو روبرو شویم ...

 

 

درانتها دعائی برایتان می گذارم جهت ارتباط بیشتر با دوست ...

 

........................................

 

درباره تیتر باید بگویم اختلال ذهنیت میمونی ان بخش از استرس های ماست که مارا به رفتارهای خاصی می کشد ...

باید دقت کنیم که برای رفع استرس چه کارهائی بهتر است ... کمی تحقیق کنید و راههای مناسب را خودتان پیداکنید ...

 

بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 167 تاريخ : شنبه 24 اسفند 1398 ساعت: 13:12