بالا خره ما نفهمیدیم!...ماکارونی اسپاگتیه یا ... اسپاگتی ... ماکارونی!!!

ساخت وبلاگ

یک:" عکس های این پست از سرکارخانم تهمینه منزوی"

سرم را از دست می دادم؛ مثل قلب تو!

از کجا فهمید سوم شخص غائب...

تو درون مغز من ... و من ... درون قلب تو؟!

دو:

با پیراهن مشکی توی شب غرقم...

نزدیکتر بیا خورشید...

قدرت تشخیص تو ... دنیای مرا ... تغییر می دهد!

سه:

زندانیم پشت نرده های پیرهن چارخانه ات...

وقتی می رویم کنار رودخانه...

پیراهنت و من را آنقدر چنگ می زنی...

ولی هیچ کدام ...

فکر فرار سمت " دریا" ... نمی کنیم!

 

 

چهار:

انتقام درون رگ های تاک که می جوشد ...

من ...آن جانور خردمندم ... که عقل خویش را به " ژست گیاهی" نمی دهد!

پنج:

لوبیای مسخره!

از توی مغزم ! از خاک روئیدی!

چه حیف ریاضیدان بودم...

وقت زندگی می دانستم ! تصاعد زندگی توی مغز من ...

درنهایت ... صفرو یک می شود!

شش:

مزار شش گوشه ات را حسین(ع) بردند دور دست ...

من دست های خویش فروختم ... تا خدا... نزدیک تو ... جادهد مرا!

 

 

 

هفت:

یک/

در سودان با یک مارمولک زیبا ملاقات کردم!

البته مادرم آرزوهای زیادی برای من داشت ... بطور مثال ازدواج و مهمانی باشکوه در" هتل اسپیناس پالاس" ... ولی نشد!

من و آن مارمولک زیبا با یکدیگر به اسپانیا رفتیم و دریک گوشه از استادیوم فوتبال ... برای خودمان زندگی ساختیم ...

فردایش کرونا آمد!و مردم خانه نشین شدند ...

من بیماری " ویتی لوگو " گرفتم که هیچ ربطی به کرونا نداشت!...

" مارمو" برگشت سودان... و من همین دیروز 10 خرداد برگشتم!

از فردا باید بروم بیمارستان و معالجه شوم ... مادرم می گوید من اصلا گذرنامه نداشته ام که از مملکت خارج شوم ...

آیا منظورش این است که من بیماری دیگری دارم؟

یا شاید هنوز دخترخاله ام ... مرا دوست دارد؟

دو/

درست اسفند ماه از عشق شکست خوردم!

گلاب به رویتان!از شدت استرس مدام می رفتم سرویس بهداشتی !

درهمین موقعیت جنجالی کرونا!وسواس امد سراغم و آن قدر دستهایم را می شستم که نگو!

مادرم تصور کرد خدای نکرده نشده باشد معتاد شوم!

جوان قدبلند خوش تیپ و پولدار و همه چی تمام بودم ولی از شانس...

آن قدر وسواس فکری پیدا کرده بودم که باورم شد ...شاید دراین میان معتاد هم شده باشم ...

و آن قدر بی حواس بودم که ممکن بود پایپ یا سرنگ ... هرچی دیگر را داشته باشم ...

نمی دانید از شنیدن این جمله که" معتادها نمی گیرند" در فضای مجازی ... چقدر خوشحال شدم!

ای دلسوزان!ممنون که من و خانواده ای را از نگرانی رهانیدید!

من در سرویس بهداشتی ... عشق ... کرونا و اعتیاد را باهم همان شب ریختم بیرون!

به اضافه ... وسواس!

سه/

از کنارم که رد شد ... احساس کردم دکمه ی پیراهنش را کش رفتم!

نمی دانم چرا ولی ... دستم مشت کرده شد!

چند قدم آنورتر... مشت خیس از عرقم را باز کردم ...دیدم یک عدد10 هزار تومانی توی دست هایم دارد آب می خورد ...

پس دستکش هایم کو که کرونا نگیرم... نکند برعکس خیالاتم توزرنگتر بودی و دستکش هایم را ... کش رفته بودی ...

خوب یعنی دستکش من گرانتر بود؟ پس این ده تومن از کجا آمد؟

ای وای کرونا بگیرم فراموشی هم می گیرم؟

تو پسرم بودی یا همسرم؟چرا سیبیل ات و عینک آفتابی ات را شب نصف شب توی صورتم می گیری؟

آه ! از این خوابهائیست که من می دانم خواب است...

خدارا شکر!اصلا همسر من این شکلی نیست... حداقل بویش برای من آشناست... هیچ وقت گمش نمی کنم ...

بوی کمد قدیمیه را می دهد که چوب گردوست ...

الحمدالله فردا صبح که پاشوم ... دکمه ی پیراهنش را می دوزم ...

تعبیر خواب من ... این است که این همه سال بی توجه بودم ...

خدایا شکر!

خدایا شکر که خوابم و گرنه بازهم از کرونا گرفتن می ترسیدم!

چهار/

روی سکو نشسته بودم و حس عباس جدیدی را داشتم ... به مدال طلایش...

داشتم در افق نگاهم شاخه های گردو را دید می زدم که تورا دیدم ...درست روبرو!

کدام داستان جن و پری ست که از انرزی مخوف درخت گردو می گوید؟

دیدمت صاف آمدی توی صورتم و بعد غیبت زد!

کجا بروم اعتراف بنویسم که غلط کردم؟

یکبار داشتی با زیرشلواری منگوله دارت راه راه چه می دانم چه رنگی ...جوان جوان می خندیدی که دلم غش کرد ! خاک توی سرمن...

حالا باید دم 50 سالگی روی سکوی عباس جدیدی بنشینم ...دراوج خوش بختی ... بعد مثل گلابی غلتان توی رودخانه از کنارم رد شوی که غلط نکنم دستم ببه تو نمی رسد!

جهنم!... آن قدر غلت بزن غلت بزن تا بروی ته گلوی رودخانه گیر کنی!

خاک توی سرمن با مدال جهانی ام!

پنج/

بسته اند مرا به تخت!

وهیچ کدامشان را نمی شناسم ...

پس تو کوئی؟!من که می دانم ولم کرده ای اوی غربت! نکند می خواهند مرا خفه کنند!؟

میخوابم و بیدار می شوم ... تو روبروی من ... اشک درچشمانت ... پرده ها را می کشند و باز غیبت می زند ...

فردا می بینمت که حالم خوب است ... که باید با تو بروم دنبال زندگیم ...

من کجا انقدر دیوانه ام؟! پس چقدر بمیرم ... خوب است؟!

شاید دوستداران تو ...

فردا بخندند و دوباره یکیشان پیدا شود و توی گوشم بگوید:

تحفه است این؟!بسش کن!

" تقدیم به خل خلی های قدیم... مثل لیلاها"!

 

 

هشت:

ترومپ!

درکنار ژامبون و کوکا و سس!

کمی قورمه سبزی و فسنجان !!! صادر کنیم؟!

نه:

لامبورگینی :

من خیلی میترسم پورشه!پراید بفهمه حتما منو میکشه!

پورشه:

دوتائی مون باهم اومدیم ... پس پای خوب و بدشم باهمیم!

آلبالوئی:

هنوز از بابا تون می ترسید ؟کجا اومدید مگه" drivin cinema"!" سینما خودرو"!

پورشه:

خوب اینجا چرا غا خاموشه ... بابامون و دوستاشون مارو ببینن ... خیال بد می کنن!

آلبالوئی:

پاشید برگردید ... ما تو این فیلم نه هدیه خان نه باران خانم نه ساره خانم نه ساراخانم ... هیچکدوم رو ندیدیم ... تو پسرم پسرای قدیم ...آقارضا و امیر خان ... اونوقت این فیلم چی داره مثلا؟!

ناگهان صدای لطیفی از پشت سر:

بچه ها لواشک می خواین؟!خونگی؟!

لامبورگینی و پورشه با وحشت: نه!

پراید:

ببینم مگه به من نگفتید می رید پیست؟!اینجا پیسته؟!

آلبالوئی:

اه این بابا تونه؟!شانس مارو باش... دنده عقب رفتیم مهد کودک!

پراید:

ببخشیر مامان بزرگ!کیک تونو خوردید؟ تولد تموم شد!!!

آلیالوئی:

اووووه کی میره این همه راه رو؟ تولد کدومشون بود اونوقت؟

پراید:

ببین توروخدا!برو دختر دیگه!

لامبورگینی و پورشه:

بابا غلط کردیم توروخدا به مامان هیچی نگو!

پراید:

همین مونده نصفه شبی از مادرامون کتکم بخوریم ... پاشید ببینم یالله!

 

 

ده:

رهبرم ...

می درخشد کشور ایران میان تیره گی ها ...

نور نور عشق ملت است با پیشوایشان علی....

 

یازده:

غم انگیز ترین صحنه بین کارتونای بچه گی مون ! این بود که از پنجاه و دو قسمت پینوکیوی ژاپنی قسمت چهل همین حدودا ... پینوکیو تو یه کوچه غمگین و ناراحت نشسته بود ... بعد پدرش که دنبالش می گشت تا از بدبختی درش بیاره از سرکوچه غمگین تر از خودش رد شد ولی ندیدش...

چنان آه حیفی کشیدیم نگو...

باورتون بشه نشه ... همه مون یه همچین لحظه هائی رو تجربه کردیم ...

از بیخ گوشمون...

وحشکناک ترش اینه که اصلا همدیگرم ببینیم بعد خودمون رو بزنیم به اون راه ... هرکدوم بریم یه طرف ... طرف زندگی خودمون ...

این دیگه نمی دونم چرا؟اتفاق اوفتاده...

جیگر شو دارید؟!

کباب این لحظه هام!!!

 

دوازده:

نشسته بودیم توفضا ... اومدن سلامتی سنجی...

بدبختانه متوجه شدن من بیماری بدی دارم!یعنی تمام مدت توفضا ... فکر زمینم!

یه روانشناس بهم معرفی کردن به نام بهجت خانم!

نمی دونم به جت اینکه کلا ارتباط من بازمین با بهجت خانم جونه؟

یا نه اصلا ایشون یکی دیگه ست با همین اسم؟

یا نه دارن با این اسم درمانم می کنن؟

اصلا نمی دونم ... فکر کردم به زمین چه اشکالی می تونه داشته باشه؟

جل الخالق!

 

 

سیزده:

خوب زمین جون نفخ که داری!دل پر از گریه و زاری و چه می رونم گلاب به روت ... داری!ویروس ام که داری!مغناطیس ات رو کجای دلم بذارم؟فردا باید 6 میلیون چه میدونم میلیارد تو هوا را بریم بزنیم تو کله ی هم ...

به چیت مینازی آخه؟!

چهارده:

درجنگل واقعیات ... دروغ نمایان تراست ...

من آن دروغم که تک تک واقعیات ...

برای پذیرفتنش ...

دروغتر می گویند ....

از قدیم!

پانزده:

روزهای آینده سیزده چهارده و پانزده خرداد

...

احترام به شهدا و بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران ... امام خمینی (ره)...

 

 

بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 185 تاريخ : يکشنبه 18 خرداد 1399 ساعت: 13:26