برای رقصیدن دل ... تو سینه ی چلچله ها ... تا بخوای ترانه داره!

ساخت وبلاگ

یک:

پرید رنگ سحر ؛ از طاقت لیلی ...

دی شب هزار مجنون زیر تیغ عشق ... خفته بودند!

دو:

اگر " روائی" وازه ها بیانگر احساس من نیست ...

" فدائی"! بیا مقابل آئینه ها!؛ که نوبت توست!

سه:

بوی تن سوخته ام... توی شهر ... یعنی بی نفس!

می مانند ...

روزهای بعد خندان میان ...

دست های باغبانی که ... در مقابل آتش ... هیچ کاره بود!

 

 

چهار:

اطمینان بین ما می رفت اگر"  عشق" تو بودی ...

" نصوح"!

میان زنان یک جور و میان مردان جور دیگر ....

پنج:

زیر سر بالشت ابر داری ای خورشید خفته ...

بازوان من؛ برای تو بیشتر طنز است... نه؟!

شش:

مزار شش گوشه ات را وقتی که آمدم شب بود ...

کورکورانه از خورشید دستانت ... نور می خوردم!

 

 

هفت:

یک/

بسیار مودبانه! پاسخ دادم که سرم شلوغ است و امکان شام خوردن ندارم !

عادتم بود بعد " ماموریت های غیر ممکن"! می رفتم و یک گوشه کز می کردم ... در حقیقت نوعی غم از سیاه کاری ها... جان مرا فرا می گرفت و ... لقمه از گلویم پائین نمی رفت!

..........

جان کیوساک!برایم قهرمانی بود که لبخند می ساخت!...

آخرین بار ترفندش کارساز بود! به یک خرابکار گفتم:" می خرمت"! و او بعد از دادن شماره حسابش ... لو رفت...

متاسفم!

دو/

قبلا" فرانکی" هنرپیشه ی مورد علاقه ام بود ... یک خصوصیت مشترک بین " تن ورزان"! قدیمی هست...( حتی مثلا آرنولد و استالونه)...

در ابتدای فیلم آن قدر کتک می خورند که می میرند ... بعد خدا یک جان بهشان می دهد و بعد طرف خسته شد ... یک تو دهنی محکم می زنند و طرف را شکست می دهند ...

ولی الان ...رابرت داونی جونیور! " عزیزم" یعنی هستم!

قدرت شگفت انگیز من خریت است...!!! درحالت پرواز آخرین بار یک لگد محکم به طرف مقابل زدم طوری که صدایش از کوه های آلپ در آمد!

خوب دیگر!چه دلیلی دارد آدم توی فیلم چند میلیون دلاری خودش!40 دقیقه کتک بخورد و بعد حال طرف را بگیرد!!!همان اول موشک می بندد به " با عذرخواهی " باسنش"" و می رود مملکت غریب و کارش را می کند!

سه/

همیشه سوزن هراهم است و برخلاف مردم که فیلم های " باند" را با سلاح های عجیب و غریبش دوست دارند .. من کارهایم را با " سوزن" انجام می دهم !

باز کردن انواع قفل ماشین!درخانه!در آوردن چشم طرف مقابل !گذاشتن روی صندلی !ارتباط با اجزا سیستم! و درنهایت فن معروف باسن!!!

من چون " پرفشنال یا حرفه ای " هستم!با مرگ و میر کاری ندارم و کلا جوری باسیستم طرف عشق ورزی می کنم که دیگر کلا" سابق " نمی شود!!!

نهایتا متاسفم که درمورد من ... دنبال سلاح خارق العاده ای می گردید!

چهار:

حرمت عشقت را نگاه نمی داری!... و صاف می زنی وسط خال دل من! چنان که نمی شود گفت...

صدایت را حتی پرندگان همسایه هم ... می شناسند به تضرع وزاری...

قبلا سرکوچه ی دبیرستان " رهنما" اول معیری ... آن قدیم تفنگ ساچمه ای نمی آوردی و پول یک تومن دوزار پسرهارا نمی قاپیدی؟!

بد زدنت ... بد است ...

انگار نمی دانی نکشتن و زنده نگه داشتن یعنی چه؟!

از این خواب بیدار می شوم ! بعد طوری تفنگ ساچمه ایت را توی حلقت می کنم که مجبور شوی تا آخر عمر " سرباز تاریکی " بمانی ...

با همان چشم کور...

عکس برگردان عشق ... تقدیر برعکس ...

خودم لیلی !

 

هشت:

ترومپ!

می کشانیم کنار دست خودت ... ممنون!

دراین دنیا ... تب ستمکاری ... لذت است!

 

نه:

مامان بنز:

ما که بالاخره نفهیمدیم ...خونه بغلی خونه  ی " تیوولی " خانم ایناست؟

پراید:

حیف من ازدواج کردم! وگرنه از هر نظر " تیوولی " حانم!

بوگاتی:

چون دارم می رم ایتالیا می گی؟ خوب اوام بیا!

پراید:

من عزیزم... بدلیل کرونا 5 ماهه تمام تا سر کوچه ام نرفتم! بعد برم ایتالیا!

ننه خاور:

مگه مرزا بسته نیست؟! خودشون کم ویروس دارن... تویکی کجا می ری؟!

بوگاتی:

می رم تا این پراید ورداره عروس جدید تون " تیوولی " خانم رو بیاره اینجا...مردم از دستش ... یا زنگ می زنه یا پیامک... یا ...

پراید:

بابا همه اش خودمم! حسودیم میشه به تو ... تموم پسرای تهروون بوگاتی می خوان!منو درک کن دیگه!

یکهو بابا پزو با اضطراب:

لعنت به این شانس!شناسنامه ام گم شده...

درهمین زمان صدای زنگ در ... مامان بنز دررا باز می کند... " تیوولی" خانم پشت در است ...

مامان بنز:

وای " تیوولی خانم"!چطور شده این طرفا!

تیوولی خانم"

ببخشید اومدم شناسنامه ی اقا پژو رو بدم ... امروز اوی محضر جا موند!" پژو عزیزم"! نمیای بگیری!!!

مامان بنز"

" پژو عزیزم !!! شناسنامه....

خوانندگان محترم ادامه این داستان جلسه ی بعد ...

 

 

 

ده:

رهبرم...

نگاهمان نمی کنید و دست محبت شما ...سوی ما کم است ...

قرآن بداندکه ... کم نمی شود احساس غریب ما ...عشق درونمان به شما و... آل علی(ع)...

 

یازده:

بعدا ... بعدا بعد از بعدا... دیکتاتوری می آید ... به هرطریق می آید و حس عدالت خواهی می افتد دست یکی با حس برتری جویانه ی کاریزماتیک...

خودمان ساکت می شویم و بعد بعد از بعدا خدا رحم کند چون سال ها درحال غریب مستی ... از تمام ظلم هائی که خبر داشتیم و بی خبر گذشته ایم و به تمام بی عدالتی های جهان حندیده ایم ... بیاوریم دست هایمان را بگیریم سوی خدا از ته قلب ... بخواهیم دنیا دنیا ... با نگاه جدیدی به عدالت و خشونت ... نگاه کند و دیوانگی ها تمام شود و برود پی کارش...!!!

آمین یارب العالمین ...

دوازده:

نشسته بودیم توفضا یکهو ... جای شما خالی هوس باقالی قاتق کردیم ...

به نظر شما نفخ در فضا یعنی چی؟!

یواشکی روی پیک نیکی فضائی خودمان پحتیم و بعد برای فرمانده نوشتیم که اللا و لللا که باید برویم پیاده روی فضائی...

سر هر باد معده از سر میدان تجریش تا راه آهن عقب جلو شدیم ... تا اینکه بهجت خانم جان از زمین پیامک دادند:

مجبوری توفضا بشینی؟!مرض داری؟ خوب برگرد زمین.....

فکر کنم روی زمین دارند دنبال منشا بوی بد می گردند!... حالا نمی روم!

سیزده:

یکوقت دیدم پیر شده ام...درهمین فضای مجازی ر زبانها افتاده که من سن مادر بزرگ بچه های نهمی را دارم ...

خوب چه اشکالی دارد ...

خدا هرچه فرد مسن است برای خاناده اش نگاه دارد ...

پیرشی ننه... قشنگ ترین جمله ی دنیا بوده و هست... نه؟!

 

 

چهارده:

بدبختانه ...به " زور" نمی توان خودمان را به کسی یا چیزی ببندیم!

دلم می خواهد انتهای داستان سریال " دل " را ببینم ...

آیا می شود در بهترین و شادترین لحظه ی کسی " غم " آورد؟!

عشقش را دزدید و پرتابش کرد میان زبالها ... در بالابر زندگی یک نفر سوار شد و بین طبقات بالا دزدیدش و فرو کردش توی لحن ...؟!

در این حالت خشن اجتماع به " زور" حتی نمی توان دیگر یک کودک را وادار به خوردن " به به " کرد!

نمی توان از آن طرف هم " به زور" ( با عذرخواهی تمام تجاوز به عنف...)سابقه یا  پیشنه ی کسی را لگد مال کرد ....

در تاریکی و سیاهی مطلق... عضویت " زورکی" لذت سیاه بردن ... توی گلوی طرف ... فریبی ست که خودش می پذیرد ... بخورد!

لعنت به این دنیای فرا مجازی بعضی ها!

دروغ هائی که می سازند و خودشان همان اول باور می کنند ...

از دنیای رویا... باید بگویم در داستان های دروغ... همیشه حقیقتی هست که به بد ترین شکل ممکن ... وقتی که فکرش را نمی کنیم ... فاش می شود!!!

 

 

قبلن ها در عضویتمان درفضای مجازی ... آن بالاها اعیاد و روزهای شاد و اینها را به ما تبریک می گفتند ... چه خبر است؟

می توانیم با طراحی های ساده ... دل خودمان را شاد کنیم!!!

 

 

بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 149 تاريخ : يکشنبه 8 تير 1399 ساعت: 4:16