1234!با شرکت شاهرخ خان...

ساخت وبلاگ

یک:

از رفتن بی خبر...

                هنوز پندار تو؛ ماندن من است!

بمان!

   دراین قید ذهنی مثبتت...

   چون در بی خبری ؛ هزار خبر خوش خفته....

دو:

عشق...

بین جسدهای بی کلام ؛ سخنی ست از خدای

درجهنم سوزنده ی عذاب ... می پرسند:

چرا نداشتی؟

که ابلهانه ترین پاسخ ...

اشک و التماس!!!

سه:

نه بوسیده ای مرا و نه می بوسمت تورا؛ انتقام هست...نه؟

نگهدار شور عشق که نگهداری منم؛ درحد لب؛ انتقام نیست!

چهار:

از بهار خواهد گذشت شعور تابستانی من

دریاهم داغ می شود

از دریاهم خواهد گذشت؛ شعور تابستانی من

چنانکه از شب!

در آغوش باد ؛ رها خواهم کرد شعور خویش را

وعاقبت

درکلبه ی چوبی مادرم

اشک خواهم ریخت ...

پنج:

بیرون من؛ تو ای شادی ؛ شادی ؛ شادی!

اما درون من؛ بازنگرد شادی ؛ که غم توراخواهدخورد!

شش:

مزار شش گوشه ات را یا حسین(ع) با عشق علی(ع)

چون دیده ام ؟ بهشت...

از عشق یاعلی(ع) و از عشق یا علی(ع) و از عشق یاعلی(ع)...

هفت:

یک/

همین طور که دارم به مفهوم فرار فکر می کنم ؛ یاد"  پله  "بزرگ می افتم در فیلم فرار بزرگ!

مگر می شد از دست گشتاپو فرار کرد؛ هرگز!

اما بالاخره شد !

از آن بالاتر به زندان آلکاتراز هم که دیوید کاپرفیلد شعبده باز معروف قسم خورد چند ثانیه ای از آن بگریزد هم همین طور (البته به صورت نمایشی(!)

خوب درمدرسه باز است!ویک پرده ی کلفت بدریخت دارد!

من و آن دوتای دیگر میخواهیم از درباز بدون نگهبان بزنیم به چاک؛ مادرمن دیشب از سوئیس آمده ایران و آن دوتای دیگر هم دارند می روند با نامزدهایشان ناهار بخورند!

روانشناس مشهور شهرتهران هم دارد درسالن اجتماعات ؛ درمورد فریب نخوردن؛ سخنرانی می کند!

بالاخره تصمیم می گیرم .

سه ماه است مادرم را ندیده ام ؛ تا بجنبم مادرم شکلاتها را سوغاتی کرده و داده که بروند ...

خیلی خونسرد و عادی از درباز می روم بیرون ...ان دوتاهم همین طور ...هیچ کس خبردارنمی شود ...هیچ کس نمی فهمد؛ هنوز موبایل نیامده؛ زنگ آخر مدرسه است؛ هنوز مدیر خشن مان خبردارنیست؛ از حضور و غیاب هم ...

سی و یک سال پیش!!!

دو/

همیشه به فرار از آلکاتراز فکر می کنم!

که البته بازیگر مورد علاقه ی من کلینت ایستوود هم در آن نقش افرینی کرده؛ هیچ چیز غیر ممکن نیست؛ از جائی که در آن اندیشه و تفکر و دل تنگی هست؛ چگونه بگریزیم...

من یکی بیشتر به فرار از سیبری هم فکر می کنم؛ اما کمتر ؛ چون از سرما خوشم می آید و فرار از سیبری برای من ... دردرجه دوم اهمیت قرار دارد!

یکی از داستان های مورد علاقه من( چنانچه می دانید) داستان بینوایان است!که البته نشان می دهد فراری بزرگ ؛ ژان وال ژان درحین فرار؛ زندگی خود ؛ کوزت و دیگران و حتی خودژاور را که سالها درتعقیب او بوده را ؛ تحت تاثیر قرار می دهد...

جایتان خالی اگر وقت فرار از مدرسه همراه من نبودید!!!

سه/

عده ای که از زندگی فرار می کنند یا ازدست زندگی ؛ یا عده ای که خیلی طبیعی از دنیا می روند ولی به نظر می رسد که از دست خیلی ها فرار کرده اند ...

فرصت هم اندیشی خودشان را با عده ای که هم کلاس؛ هم طبقه اجتماعی یابی لیاقت هستند را از افراد گفته شده می گیرند!!!

تاسف؛ از فوت بعضی ها همین است که ای دل غافل؛ فلان دکتر؛ فلان مهندس؛ فلان آدم؛ باشعور ؛ خیلی راحت اطرباف ما بود ولی قبل از اینکه بهره ای از کلام و سطح ایشان ببریم از دست ما رفت...

بیائید فرصت فراررا از شخصیت های بزرگ اطرافمان بگیریم!!!

چهار/

ای نازنین...

درفراری بزرگ درایام سعید عید؛ بیهوش درکما و درآغوش مرگبار بیمارستان ...

چنان مقابل من و دررفتنم ایستادی که نگو ...

به غلط کردنم افتادمکه زندگی تا مرگ را ستایش کنم ؛ به زانو درمقابل خداوند ایستادم که نفس خویش را درراهی بگذارم که فرار را برقرار ترجیح نیست ...

درماندنم و ماندنت هزار شکر ...

ودررفتن هرکه رفت اندوه؛ که دستان من و دیگران قدرت نداشت و ضعیف بود ...

پروردگارادرسال جدید و آغاز قرن پانزدهم شمسی مرا از نیروهای خدوم جلوگیری از فرار قرار بده ...

سالهاست که اطرافیانم درفرار برقرار جزو اساتید بوده و دیگران هم برای من ژاور!

به ذهنم قدرت درک فرار را ارزانی کن و فرار را ازنقشه های من و اطرافیان من پاک بگردان ...

الهی آمین یا رب العالمین ....

هشت:

بایدن!

من دردرون خویش اگر سولاریسم!

برای تو پدرجان... همان فامیل دور ...

(به به چی گفتم)!

نه:

پراید:

چرا من مادرو پدرم رو دست کم گرفتم؟

بوگاتی:

یدفعه توی عمرم خواستم مادر شوهرمو بسوزونم...چی شد ...

لامبورگینی و پورشه:

یعنی واقعا مامان بنز و باباپژو رفتن اینگلیس؟

بوگاتی:

بیا عکساشونرو تو پیج مستر بین ببین؛ اونوقت من پاشدم رفتم دوبی...خاکتوسرم!

لامبورگینی و پورشه:

مامان بی خیال!مام از صب تاشب با پسرهای هرتیک روشن بازی می کردیم!

پراید:

خفه!پانشید عکسارو بذارید تو پیج اتون!... مردم فکر میکنن ماتو این مملکت چکاره ایم!

بوگاتی:

بیااین پیج ننه خاور... عکسای ما با هریتیک روشن(من و پسرانم)!

عکسای خودشون با پاریس هیلتون خانم و ابروگوندش خانم(من و خواهرانم)!

عکسای بابا بیوک و تاراخانم و فوتبالیست های قدیم (من و تیم موردعلاقه ام)!

پراید:

یاخدا!اگه مدرسه هارو وانکردن!اگه مالیات هارو چن برابرنکردن!اگه من رو ارزون نکردن!اگه ...

لامبورگینی و پورشه :

یعنی ما بدبخت شدیم ...!!!

ده:

رهبرم(سید علی)

چون ماه کامل است ... شب عشق ما به هم ...

فردایمان به روزه گرفتن شود چه ماه ...

یازده:

یک/

داشتم توی اتوبان غش غش می خندیدم که ناگهان رابین هود جلوی من ظاهر شد!که ای افعی بیشعور کنار شاهنشاه نمی دونم چی چی؛ زودباش هرچی داری روکن!چی داشتم دوتا نخود گوشواره ولی داشتم فکر می کردم که اخه این همه شخصیت رابین هود!...چرا غش غش

درانیمیشن هالیودی؛ غش غش مستر هیس است)

دو/

اگر افعی هارا بکشید ؛ ذهنشان قابلیتی دارد که تصویر شمارا ضبط و نگهداری می کند ؛ مادرما می ترسید که ما مارهارا بکشیم!

همیشه می گفت جفت مار اول به چشم هایش نگاه می کند!و تصویر قاتل را ضبط و درنهایت انتقام بدی خواهد گرفت!

سه/

چه کسی از قابلیت های ذهن انسان خبر دارد؟ژان رنو بهعد از هزار گلوله بیدار می شود(درروایتی استتهام) بعد ازرنگ چشم قاتل ؛ قاتل خودش را بعد از بهبود پیدا و بعد می کشد... جل الخالق

شما نترسید!

درعمل تغییر رنگ چشم پیشقدم و چشم سبزتان را به میشی تغییر دهید!!!

دوازده:

توی فضا نشسته بودیم ...یهودیدیم یک عده انسان بدون ماسک ریختن فضا؛ هرچی فرمانده گفت؛ ماسکاتون رو بزنید ...نزدن!

دستگاه ویروس یاب هم نشون می داد که هیچ ویروسی نیست!

خلاصه دیدیم جل الخالق بهجت خانم جان هم زنگ پشت زنگ ...

فرمانده هم گفت؛ صداش رو برای ملت پخش کنیم ...

متن سخنان بهجت خانم جان دررابطه باویروس و ماسک:الهی همون جا تو فضا بمیرید!پاتون زمین نرسه؛ ذلیل شده ها تا دیروز پول نداشتید یه دونه ماکارونی تو تهران بخورید؛ یه کاره پاشدید رفتید فضا؛ پولتون کجا بود؟

بیائید تهران طرف خونه ی ما دیده بشید؛ میزنم قلم پاتون رو می شکنم؛ برید همون شهرستان خودتون...

فکر می کنید بعدش چی شد ... (3) ثانیه سکوت شد و بعد دوباره گویا ترانه یک خواننده خارجی به نام ساسی(!) پخش و ملت رقصیدن ...

هیچی دیگه ماهم درفضا بدبخت شدیم رفت!

سیزده:

استاد" دال" برای مادرشون کلی سوغاتی از لندن تهیه و مادرشون درحال پختن قورمه سبزی هستند.

تعطیلات عید فرصتی بوده تا استاد" دال" مادرشون رو ببینند...

استاد" دال":

مامان تورو خدا !من اینارو با بدبختی خریدم آوردم تو یه دقیقه از آشپزخونه نمیای بیرون اقلا اینارو نگا کنی...

مادر استاد" دال":

دارم می آم دیگه؛ زنگ زدم دوستام بیان تورو ببینن؛ داشتم ژله درست می کردم !

استاد"دال" باترس:

کدوماشون؟ نکنه فتانه خانم پشمالو رو می گی؟

مادر استاد"دال":

بابا تو چقدر به پشم و پیل حساسی؟ گذشت اون زمان ...همه ببین همه میرن لیزر می کنن؛ پشماشون میریزه؛ هیچکی دیگه پشم نداره!خوبه درمدرنترین کشور جهان زندگی می کنی!

استاد" دال":

نه جدا کدوماشون؟

مادر استاد" دال":

شاعرا!

استاد" دال":

فهیمه خانم اینارو میگی ؟

مادر استاد" دال":

آره بابا...

.........

ساعت 2 بعد از ظهر است. استاد" دال" و دوستان مادرش که کنجکاو دارند نگاهش می کنند ؛ درحال خوردن چای ؛ به هم خیره اند!

فهیمه خانم:

عزیزم!مادرتون میگن شما علوم سیاسی تدریس می کنید ...

استاد" دال" :

بله!

فهیمه خانم ناگهان:

درتیره ترین اندیشه ی کمونیست تو!

                                        ای مرد!

                                               پول؛ زن؛ خدا؛ کو؟ کو؟ کو؟

مادر استاد" دال":

به به!

نازنین خانم:

پشم است اندیشه های تو...

                            درساحت مقدس من...

                                             پول کو؟ کو؟ کو؟

نگین خانم:

من درسیاسی ترین فکر تو ...

                                 ای مرد پشم ستیز من!

                         نوریدم؛ نوریدم؛ نوریدم!

(منظور نور پاشیدم)!

ناگهان استاد" دال":

خانمای محترم!ببخشید الان از سفارت زنگ زدن ؛ من جهت کاری اداری باید برم!

فهیمه خانم:

مگه الان جمعه نیست؟

استاد" دال"

همین دیگه؛ شنبه یکشنبه؛ تعطیلی اوناست؛ جمعه بازان!خیلی خیلی لذت بردم؛ مادرم میدونه هرچی توش پشم باشه من دوست دارم!

مادر استاد" دال" با تکبر و غرور:

آآآره این بچه از بچگی پشم و پیل دوست داشت؛ ولی خودش زیاداین شکلی نیست؛( اشاره به

عکس مرحوم ؛ خدابیامرزاستاد(پ.و.خ)!

استاد" دال" سمت در می رود ؛ کفش هایش را بغل کرده تا درراه پله ها بپوشد....

بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 159 تاريخ : جمعه 2 ارديبهشت 1401 ساعت: 1:22