آنامین محبتین ...سن چیخاردین باشیم دان ...یا آزادی دورو برماست!؟

ساخت وبلاگ

یک:

طلبکاری از من ...دوچشم و یک قلب ...

اللهی جوان بمیرم و اعضایم به تو هدیه شوند مجانی ...

دو:

چراغ خیابان سوخته بود و تاریک می رفتم ...

و بدبختی تو ...درانتهای خیابان منتظرم نماندی !!!

سه:

پول ارزش چشم های تو را داشت و من ندانستم ...

نابینا شدی و من ...دوچشم خویش را محکم نگه داشته بودم ...


چهار:
دست هایش را شست و نشست زیر باران .
هی باران هی باران تا کاملا خیس شد ...رفت و کفش های زنش را آورد و بو کرد ...بعد رفت در کمدش را باز کرد ...لباس هارا کند و ریخت روی تخت نشست دانه دانه هایش را برداشت . ...و گریه کرد و گریه کرد و گریه کرد ...ساعت 9 شب بود ...درست 9 شب ...موبایل زنگ زد ...صدای ظریفی از آن طرف موبایل گفت :آماده شدی خیلی دیر شده ...سرش را تکان داد و جواب داد بله ...
از گو شه ی اتاق چمدان قهوه ای رنگش را برداشت و برای آخرین بار به اتاق نگاه کرد ...رفت سمت اتاق پذیرایی زنش نشسته بود و داشت سریال ساعت 9 اش را تما شا می کرد بلند گفت :دیگه دارم می رم ...خداحافظ ...زن عینکش را جابه جا کرد چیزی نگفت ...نگاهی به روبرو کرد که بچه خوابیده بود ...با لحن شیرینی گفت :بمونم ؟بمونم دیگه ؟زن جوابش را نداد و صدای تلویزیون را بلند کرد ...موبایل دوباره زنگ زد ....صدای ظریف تکرارکرد که دیر شده و باید بروند ...راه افتاد ...دم در افتاد و شروع کرد به های های گریه کردن ...اما زنش از جا تکان نخوردکه نخورد !!!
پنج:
تکرار آمدن تو ...یک فیلم بود توی ویدیو ...
هزار بار نگاه کردم چون تو رفته بودی و ازتو فیلمی نداشتم ...
شش:
مزار شش گوشه ات را خدای نگه داشت و نگه داشت و نگه دارد باز ...
ماکه هستیم ...ان دست ها که کلید می شویم و حاجت می خواهیم از خدای ...



هفت :
سخت از نگاه تو افتادم و فکر کردم سنگم ...
دست یار بلندکرد مرا و گفت :اشکی ...الماسی !!!
هشت:
ترامپ رفت مک دونالد و همبرگر خواست ...
برق ها رفت ووقتی آمد دید مقابلش جگر است ...
نه :
پراید کچل کرد و رفت منزل و خانمش بنز ...
تازه تتو کرده بود ابروانش را ...کلی خندید!!!
ده:
خدا انسان را از چشم کسی نیندازد ...
به قول قدیمی ها ...مهره ی مار ...بهترین چیز برای جلب توجه است ...
بعضی ها شانس ندارند و هرکاری می کنند شیرین نمی شوند ...خدا در آیه ای از قرآن کریم خطاب به حضرت رسول می فرمایند:دل هارا با تو همراه کردیم که اگر می خواستی با گنج های جهان نمی توانستی ...
به قران ..."از چشم خدا نیفتیم "...



یازده:
مهدی (ع)شب است جهان و خودمان هم خبرنداریم ........
آن روز می شود ابدی که تو ...بعد انتظار بیایی ...
دوازده :
ممنون!معلومه حالم گرفته است نه؟...
نه؟!این طور نیست ...شما درمقابل دوربین مخفی قرار گرفته اید !!!
سیزده:
مثل یک جسد بالای سرمن ...فاتحه خواندی و رفتی ...
داشتی زندگی می کردی که مردی و مجبور شدم تک و تنها بیارمت کنارخودم !!!
چهارده:
چه خوش باشد که بعد از انتظاری ...
به امیدی رسد امیدواری ...


بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 226 تاريخ : شنبه 30 بهمن 1395 ساعت: 22:13