یک/ بالای بالای قلب من؛ آن جا که هیچ کس نایستاده است نا دست یافتنی ! میدرخشی! فقط خدای می داند ؛ تورا چطور ساخته ام ... خورشید! دو/ فردا اگر پیدایم کنند زیر پای تو؛ تنها؛ غمگین؛ پر از اشک نامه ای هستم غمبار از جدایی &, ...ادامه مطلب
یک/ بی تابی نکرده ام ،ازرفتن شما حتی خوابیده ام ... کنار ساحل دریا! اما درون خالی من پر نمی شود چون نیستید،نیستید دیگر بین ما.... درحس مرگ هم تجربه هستم ،با شما هم درسکوت ،هم دربیان نکردن دردها! چندسال،چندسال طول می کشد؟ بیرون نرفتن ازغم و خالی شدن ؟ خدا! دو/ بیرونم بینداز از دوچشمت ازآن خاکستر سردسیه پوش... بده جرات به قلبت دشمنم باش! بزن تیرهلاکت را به جان پوش... اگرزخم توراخوردم ،که سیرم! دگرازمردن و عشق و غم و....نوش! سه/ کلاغ ها به طنز می گفتند : بنشینیم روی سیم های خاردار؟ و می دانستند که طنز ،برای من جوجه ای جدامانده ازمهاجرت...،رفتن چه اشکی ست از غم درون ،نرفتن نرسیدن جای ماندن که س, ...ادامه مطلب
یک/ پنهان شدم ازغم پشت لبخندهای تلخ.... باور نمی کنی که غم ازمن چه هنر پیشه ها ؛ نساخت! دو/ مقابلم حتی دریا سکوت کرد! ممنون! درلحظه ای که من ... قادر به هیچ کلامی نبوده ام... جهان! وانمود کرد ... " دیالوگ" هیچ است! سه/ " جهان" با من شوخی می کند روی تخت بیمارستان هنگام درد , ...ادامه مطلب
یک/ دروغ بزرگ.... زندگی من ،داخل سیرکی بزرگ بود! پروازم ،با گوش های بزرگم از ارتفاع دروغ بود! و نجات جان دوستانم ،از بزرگترین سیرک دنیا دروغ بود! من ،یک روز تصمیم گرفتم دروغ ها را باور نکنم ... شماهم... تصمیم دارید که ،بزرگترین دروغ ها را دیگر باور نکنید؟! دو/ شماره می کنم ،تعداد مژگان تورا، بیشتر نشود ! هزار تیر کم است؟! بشود ده هزار، چاره ی جان ، قلب بیمار ، چه کنم؟! سه/ روی چهار پایه... دستانم به لامپ نمی رسد و، بدتر به سوسکی که خیره خیره ،از پنجره آمده... می ترسم از دفعه ی آخری که از چهارپایه افتادم از تنهایی که کسی نبود،زنگ بزند اورژانس ! می ترسم از سوسک بیشعور که بپرد روی کیکی که برای تولد عشقم پختم! می ترسم ............ بااین حال دمپایی پلاستیکی را پرت می کنم لامپ ،تکان تکان می خورد .... سوسک می پرد روی کیک و خامه کمی خراب می شود وبعد می رود سمت بیرون پن, ...ادامه مطلب
یک/ درپائیزی که اصلا خیالم نیست! باران نبارد هم .... غروب دلگیر نباشد هم .... ساحل خون گریه نکند هم ... برگ ها زودتر نریزند هم ... بیماری های واگیر شروع به کار نکنند هم .... می روم ... کنار دران کاخ قدیمی تهران ؛ بستنی می خورم و اگر شد ... کمی می نشینم و جوک قدیمی می خوانم و می خندم! همین است که ؛ نزدیکان متولدین تایستانی من؛ را؛ حرص می دهد!!! دو/ روی لیوان سسفالی من نوشته بود: غرور... هرچه سرکشیدم از نوشیدن تمام نشد... اما یکروز غریبانه .... از ارتف, ...ادامه مطلب
یک/ به وقت بال گشودنم ... به بیکرانه پریدنم (زمین مسطح!) تمام؛ دانه به دانه چنان به اوج رفتنم که غرق مرگ بودنم! فراموش کردنم از عشق رفتنم آزاد کردنم .... همه ؛ همه برای تو باشد! درون حوض خاطرات نفس؛ نفس؛ کشیدنم برای تو؛ خاطره باشد... به وقت بال گشودنم آسمان صید کردنم! دیگر کجا؛ کجا... , ...ادامه مطلب
یک/ همین کنار... که برف از پشت بام گریه می کند ... چشم بر نمی دارمت. که عاشقانه با آتش بازی می کنی ... با شعله ها ... می دانم که دنیای من؛ از این بازی گرم نمی شود , ...ادامه مطلب
یک/ روی برف... چندان که سکوت هیچ نلغزد می روم! درون باغ، هزارشاه می گرید و ،اشک من.. تا بیرون باغ، و هم همه ی خودروها از شوق ، جدائی هاست! دو/ زمانی که ... پیراهن کهنه ات بودم داخل هر کمد ،جایم بود! شکافتی ! کاموا گران شده بود ،تا ببافیم ... که دوباره تا بهارت ندیده باشم حتی کمدی! سه/ پریروز بربلندای کوهی مه می خوردیم و توی آش مان ،پیاز داغ غش غش می خندید! دیروز هوانبود! گاز ،اسید می خوردیم و الویه توی تاکسی.. سردرد ،قرص تا مرگ... امروز برف، برف،برف بربری،پنیر، چای داغ وسیب زمینی تنوری مردم تهرانیم ، عجیب ،غریب! چهار/ صد کبوتر عاشق حرم ات دستهای مرا که بوسیدند یا علی باورم نمی شود که هنوز دانه ها، اشتراک عشق هستند! پنج/ برای من که ارزشی نداشته ام! طلا،پول و خانه! مثل خامه روی کیک است! نمی توانم که کیک را بخورم پف،پف، خامه ،چه سود! شش/ مزار شش گوشه ات را یا حسین ( ع) آشکار می بینم میان عشق و اشک و شهادت و... هفت/ بهتر باشم ،بیشتر می نویسم ، کارهم زیاد است و به قول معروف انگتر از در و دیوار می بارد هم چنان از هیچ کجا مرا فراموش نکردید, ...ادامه مطلب
یک/از خواب نارس ظهر خشمگین! از نرسیدن به پایان چنگ می زنم به هندوانه ی خنک! وهم چنان که درونم را ... آرام آرام ؛ می پذیرم ... که گاهی نیمه تمام ؛ تمام است! دو/ شادی درمن برآشفت از غمی که نمی خوابید... سحرگاه چنان به خنده افتادم که دانستند؛ " شادی " مرد! سه/ بوسه را نباید نوشت روی هیچ کاغذی که توهم از هر لبی حرام است! علی الخصوص دهانی که بوی عقل می دهد؛ بدتر! چهار/ چسبیده ام به خیارهای دریائی ! و اسفنج ها و باب اسفنجی وانتهای اقیانوس و دوستانم  , ...ادامه مطلب
یک/به اندیشه ی یک شیر دریائی می خندم! به سبیل و... قدرتی که اصالتا ؛ جنگل دارد! و باپیرهن نارنجی ... من برایش ؛ هویج دریائی هم ... به حساب نمی آیم! دو/ در آرزوی خندیدنت ؛ به چشم خودم ... نگاه می کنمت لحظه لحظه ... تا مردن! سه/ جمله زینتی! روی لب های تو ..." عشق"! هزار دستان هم نتواند برداشت : چنین سنگین آوائی را! چهار/ بوسیدمت؛ چون نوزادی بی گناه از چشم های بسته ات  , ...ادامه مطلب
یک:بوسیدن دستان عشق؛ رسم قدیم نیست ....! درحال حاضر اما؛ عشق قدیم هست!.... دو: می آمدم و تو ... باور این بودی که" نیامدنی هست"! و دیگران ؛ مرا ؛ در عریانی باورم با " بابا طاهر" بدرقه می کردند! این چه دردی ست که " همه می دانند " و از دانستنش ؛ دوری می کنند! و من می دانم که نمی دانمش! سه: بوی پای تورا؛ پای "گل رز "... ریختم! آن جا که باغچه آخرین جائی بود که ؛ آمدی ... و کفش هایت ! احساس مرا ؛ له کرد! رزقرمز ؛ سیاه و صورتی ؛ روئید ... و بازهم ؛ توانستم که ...در جا به جائی طبیعی حس ها &n, ...ادامه مطلب
یک:گریز پای ؛ تا مرز عشق از خود ... فرار؛, ...ادامه مطلب
یک:از رفتن بی خبر... هنوز پندار تو؛ ماندن من است! بمان! دراین قید ذهنی مثبتت... چون در بی خبری ؛ هزار خبر خوش خفته.... دو: عشق... بین جسدهای بی کلام ؛ سخنی ست از خدای درجهنم سوزنده ی, ...ادامه مطلب
یک/روی دست های من نخوای دیگر؛ قلب من تا خواب مانده ای؛ دستهای من تپنده است! دو/ می نویسمت " روی کیک" " روی چوب" , ...ادامه مطلب
یک: روباه در نوشته ی من ... نقش فیل داشت... دم می گرفت در زبان خودش ... خنده اش نیاد! دو: از ابر " دزدیده امت"! از باران از خیابان های سیاه , ...ادامه مطلب