عشق رو کن ...دل ببر!

ساخت وبلاگ

یک:
در تمنای وصالت ..."کوچه گردان "هم شدم !...
گشتم و دیدند هستم ...پس خجالت ها کجاست؟...
دو:
صریح بگویم که آینه ات را ...من شکسته ام ...!
دیدم که نیست طاقت دیدارت !...درآغوش یک شی حتی !!!...
سه:
پول ارزش هم ندارد ....ای فدای تو دلار !...
من خریده ام برایت ...یک قفس دیوانه وار...
چهار:
نه کوچه بود ...نه خانه ای ...
همه جا تاریک ...
ودخترکی می لرزید که آغوش پدر کجاست ؟...
....................
می گشتند و نمی یافتند و درد دیگری ....
و خواهر پدر به غم هایش سنجاق می کرد درد دیگری ...
آه فرشته مرگ حالا نیا ...ما باور نمی کنیم ...
که جزشهداباشد ...رقیه جان ...
..................................
دختر به خاطر آورد داستان های پدر ...شهادت ...عشق ورزی ...
مادربزرگ ...و پیامبر(ص)...
همین که لبخند داشت ...نسیم آمد و بردش ...به سوی دنیایی که بودند منتظر ...
....................................
آه فرشته ی مرگ ...من خواهر برادرم حسین (ع)...زینبم !
به چند بگریم ...بایستم ...یا بچرخم ؟بگو ...
دیگر چرا رقیه ؟!
جواب نیست کارخدا گاهی ...
می دانی جواب نیست ...
می دانی جواب نیست ...
پنج:
برده ای از "او"یک عکس که روی دیواربود ...
ریخت دیوار ...از عشق ...زیبائیش را تو برده ای !
شش:
خلاف به عرضتان رسیده که مارفته ایم "ازاین ولایت "...
مانده ایم ...چون عاشقیم ...حداقل می رسیم به کوی عشق مان !!!
هفت:
مهدی (ع) جمعه است و غروب است و ما دل تنگیم ...
فرو خورده ایم اشک و جاده ی انتظار را پایانی نیست ...
...........................
کنون که عشق حسین (ع)رخنه کرده در فکرم ...
دراندیشه های خود به رفاقتم می رسم ...به خاندان حسین (ع)...
هشت:
دلبرا بازکن آن موی سیاه ازدل من ...
بند بندش ...دل من سوخت که تو ...صاحب باشی !...
نه:
خانم پراید :
من لباس عروسی نخواستم ...طلا و جواهر نخواستم ...کیف و کفش و لوازم آرایش نخواستم ...
خواستم که تو با من بیایی بریم استانبول ...
آقای بنز:
ای بابا ...مارو عشق نیست ازایران بیرون بریم ...شومام اون برف پاک کنو بکش پایین ...
آفرین ...مرام عشقتو عشقست !
یازده :
دیدارتو یوسف !درخواب هم نمی دیدند برادران ...
قسمت شد زلیخا پیر باشد ...وقتی جوان باز می گردی !...
دوازده :
لیلی ازجریمه خسته شد ...نمی نوشت ...
مجنون گفت:مینویسم جمله چیست ؟گفت"هزاربارسرنوشت"...
سیزده :
شیرین کنار پنجره ...شیرینی پنجره ای را هدف گرفت ...
فرهاد گفت:"شیرین ...قند ...عسل..."آن یکدانه برای من!
چهارده:
به سلیمان نگفتند "سبا "کیست ولی...
خود شعور داشت فهمید که آن زن "زیبایی و شهرت "دارد !!!
پانزده:
قلبم را بازکرده اند وندیده اند زندگی ...
پس من چطور با هیچ ساخته ام !وقتی تو آن جا مراگرفته بودی؟!!!
ده:
ناهار و شام را که می پزیم ...باسلام و صلوات بپزیم ..چه اشکالی دارد که حتی وضو بگیریم وبالبخند وسخن خوش ...شروع کنیم وبه پایان ببریم ...
بعضی ها ابرویشان را درهم می کشند و موقع ناهارو شام تازه بدبختی ها ی خودشان و دیگران یادشان می آید ...برای خوردن ارزش قائل شویم  که همین نان ساده که می خوریم ده مرحله طی می شود تا به دست ما برسد ...
مغز کلا با احساسات کج و کوله مخالف است و شروع می کند به واکنش منفی و ترشحات معده هم به هم می ریزد و همینطور بگیر و برو جلو ...
"با خود وهمسرمان و خانواده مان جفا نکنیم "....
هفده:
تالار هنر "جزیره شامپانزه ها"را به نمایش گذاشته است وباید بگویم ...بازیگران تئاتر کودکان گاه چنان
خالصانه این راه را طی می کنندکه دیگر جای نمی بینیم ...
داستان زیباست وهنرمندان مرتب باید از یک ارتفاع بپرند وداستان حقه وسادگی وخوبی وبدی را به نمایش بگذارند...موسیقی عالی وبازی خانم ها درخشان بود .
شانزده:
....ممنون...
می خواستم ازفیلم "متولد65"هم بنویسم که فردا
برایشان آرزوی توفیق دارم ...فرصت شد بروید ببینید ...

بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟...
ما را در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ دنبال می کنید

برچسب : باید عشق رو کنترل کرد,سوی عشق رو کن,عشق هرجا رو کند,چگونه عشق رو فراموش کنیم,چطور عشق رو فراموش کنیم, نویسنده : 9oleeeii3 بازدید : 257 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 17:16