بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟

متن مرتبط با «چگونه» در سایت بی شمس رخ تو...!دیگر دلی مانده مرا؟ نوشته شده است

چگونه با ذهنیت میمونی خود مبارزه کنیم ؟ یا نشانی کلاس رقص شما؟!

  • یک: درون من پر از " ضد" توست ... با تو نمی میرم! اگر درون خون من از تو پر شود... عشق قلابی!!! دو: رفتار تو مجنون... سر آمد پزشکان شد! خون داد به رگ های من ... از جهت " لیلا ئی"! سه: روی پیراهن من سپید, ...ادامه مطلب

  • بوی عطر تو یا چگونه دفتر خاطراتمان را معطر کنیم ؟

  • یک: صبح چشمان تورا دیدن ... زندگی می خواهد ... من که دیشب چشم تو ... از عشق مردم ...(چه کنم؟!!!) دو: رود فریاد می کشد ...سیلی می خورد سنگ! ایستادن یکجا!گاهی نتیجه ی عکس دارد! سه: برده ای مرا توی قبر چ, ...ادامه مطلب

  • چگونه پوست خودرا سالم نگه داریم یا دستگاه پوست کن نخرید لطفا!

  • یک: می بری مرا به خواب خود که نترسم ... بیدار می شوم و پر از تنهائی ... توام! دو: درون مرا کشتن هدفت بود ولی نشد! ده سال کشمکش که بیرون بهتر است ...یا درون! سه: موی تو را توی جیب کتم فرو می کنم ... دی, ...ادامه مطلب

  • کوله پشتی مامان مارپل یا چگونه پرونده های جنائی اداره پلیس پیداشد!

  • یک: گم شدم درهیاهوی قلب تو ... انگار درهزار توی جان خودم ...بودم! دو: اگر خوابیده قلب تو ...من بیدارم ... صدای قلب من دیگر ... شبیه هق هق هاست! سه: بوسیدمت و مردند از نرس کسانی که ... از این شجاعت دی, ...ادامه مطلب

  • شایعاتی در مورد من !!!یا چگونه توانستم آن جاهایی که باید باشم نباشم!

  • یک: رفتم و تازه دانستی غربت یعنی چه!... سال ها بود که غریب بودی و خود نمی دانستی!!! دو: بستی دست من را که غواص عشق تو ... بمیرد میان اقیانوس ... که با مرگ فراموش کند ...عشقت را ... من خودم سال ها بعد ...پیدایم شد ... درحالیکه می خندیدم ...به رسیدن دوباره ام به تو ...!!! سه: بسته ام موی خودم را با صدای موی تو ... شانه می کردی دلم را ...موی من اشفته می شد ... چهار: یوسف! دی آمد و در زندان سرد من! شنیده ام بیشتر به آغوش گرم خدای ...معتقد هستی؟!!! پنج: بوی کفش هایت با یاس هایی که می ریختم عوض می شد ... پدر!دیگر کجای مردی که مثل تو ... به پای زندگی من بایستد!... شش: مزار شش گوشه ات دوراز من و من دوراز تو ... هرجا که باشم می خوانم آن زیارتی ...که به هم نزدیکتر شویم!... هفت: رفته ام از جان و بالای سرم خنده ی توست ... خنده کن!مردن من ناشی از احساس بی حد شماست!... هشت: ترومپ!من نبودم!هیچ نگفتی پس کجاست؟ بیب و بیب و بیبو بیب و بیبو بیب!!! نه: پراید: مامان !یادته!خانم مددی چیا از ما می نوشت!می خای دوتاشو بخونم؟! بوگاتی: فشار عصبی براش بده! بابا پژو: از خونه ی من برید بیرون! اصلا پراید مگه تو ازدواج نکردی؟ پراید: بابا!من از شما معذرت می خام از بیمارستان به اینورم دنبال پدرواقعیم به خاطر شما!نرفتم!دیگه بس کنید! ننه خاور: خوب می رفتی! مامان بنز: نه!چرا؟ باباپژو: ببین!مامانت مریض شده!من حوصل, ...ادامه مطلب

  • ارتباط زمین چمن با گل های داوودی یا چگونه در جامعه شناسی مدرن درمورد فوتبال حرف بزنیم!

  • یک: مثل بازی شن با دریا ... با لب من بازی می کرد... شعر می رفت و باز می آمد ... لب من شعررا صدا می کرد ... دو: ارزو سبد دردست با آینه ها قهر بود ... سبدهایش پراز تمامی دنیا ولی ... چشم آینه ها ...همیشه خالی بود ... سه: خبر خواهند آورد که مرگ تورا برده و من! راحتم!مثل لباس خواب تنم! چهار: بین آنچه داشتم و دارم تفاوت هاست ... تو نبودی... قبل داشته ها! پنج: بردند مرا خاطره ها سوی حسادت ! دیدم که زنی خسته پشت یک میز نشسته...! شش: مزار شش گوشه ات را بالای سرم ...دیدم! ای آه که من مرده ی آن سقف طلایت... هفت: روی انار حساب کرده بودم که بشکفد ...بهار خواهد شد! شکفت !اما در طولانی ترین شب زمستانی ...یلدا! هشت: ترومپ!از حسادت تو یک کاج خریده ام ... وخانه ام درست مثل کاخ سفید سفید است! نه: مامان بنز: اقای گرکان خوش تشریف آوردید ...چ.ن می دونستم فسنجون دوس دارید پختم!خانم بچه ها خوبن؟ سمیر گرکان: شما اصلا تغییر نکردید!من فکر کردم دارم می میرید! باباپژو: آقای گرکان ما وضعمون بدنیس!بردیمش بیمارستان خصوصی! پراید: اقای گرکان چراتو صحنه های اکشن خودتون بازی می کنید؟من بودم از بدلکار استفاده می کردم! مامان بنز: پراید جانبوگاتی و بچه ها تو دسشویی کارت دارن! آقای گرکان: پراید تو بچه بودی امپول هورمون می زدی؟ بابا پژو: اوه...آقای گرکان پراید دوبار ازدواج کرد این طوری شد ...وگرنه مثل مادرش استخوون , ...ادامه مطلب

  • تهدید !یا چگونه فرصت های دیگران را از انها برای پیشبرد خودمان بدزدیم!!"ههههه"

  • یک: درتنگنای آغوش تو مردم! ای آه ...از تنگی قبر ...که آغوش تو نیست... دو: درخت افتاد و مرد! وهزار پرنده بی خانه شدند ... هیزم فروش !تبرش را فروخت و... با پول بیمه !هزار خانه ی پرنده ساخت ! سه: میان دریاچه های نمک ...می سوزم از بی ابی! من آن ماهی دریاچه ی شیرین بودم !... که در کام ماهی خوار داشتم می پریدم ... افتادم!!! چهار: مرا دربیاور از توی قوطی شانست! هزار تک تومنی ومن!یا چند میلیارد و یا هزار تومن! پنج: بس نبود که می خواستی با بولدزر خراب کنی؟ کلنگ هم نتوانستی بلند کنی!!! شش: مزار شش گوشه ات جای خاک پرستان نیست! که صدهزار شهید هنگام زندگی دست تورا بوسیدند... ببخشید نوشته بودم پاکشد هفت: التماسم نکن که بمانی و من نگه دارمت... با این عشق جز سرای سالمندان جایی دگر نخوای رفت ... هشت: تروم,بدزدیمههههه ...ادامه مطلب

  • چگونه با حسادت اطرافیان برخورد کنیم یا بعضی ا از حسودی نمی میرن ...می کشن!!!اینطوری راخت تره!

  • یک: باز از پنجره آمده ای میان چشم خلق الله ... درها همه باز است ...با خصلت پرنده گی تو چه کنیم؟ دو: سند قلب تو را هم زده اند به نام پری؟ من آدمم!چگون دلم را به این عشق را ضی کنم ؟"تو بگو" سه: وارد ایستگاه قطار شدیم با یک چمدان... و  پیراهن هایمان را ریخته بود"م"توی دلش! سنگین بود و تو برداشتی و بعد ... از میان جمع از پن جره قطار با من خداحافظی کردی ... ... می رسی! وبعد میبینی تمام عطرهای من! تو را درغربت رها نخواهند کرد... "موازی"! چهار: توی سی دی و فلش ...فیلم شدیم ... عیب تو این بود مهندس! مجازی را با خودت توی شهر ...گرداندی! پنج: صدمه به من می زدی و کسی خبردار نبود! یک شب ترانه پخش می شد و خواننده  گفت: ما با خبریم!از درد تو... هزار مثل تو هست ...چه کار کنیم؟!!! شش: مزار شش گوشه ات س,اطرافیان,کشناینطوری ...ادامه مطلب

  • ژان یا درد را چگونه بنوازم تا تو لذت بیشتری ببری!

  • یک: در قلبم سکوت شد و گلبول ها هم ترسیدند ... تو فریاد می زدی:باز بی من مردی؟بمیر! دو: درون سایه ها می رفتم و تاریکتر غرق ... نورها دورتر می رفتند و من در سکوت غرق! سه: توی مزرعه روی دوش من لانه کردی و از آن پس کلاغ ها به من می خندیدند و برای خوردن , ...ادامه مطلب

  • چگونه کبوتر حرم باشم ؟یا اصلا کبوتر حرم ... دوست داشتنی ست؟

  • یک: درخنده های خدا ...رضا (ع)هست و رضا(ع)... غریب نیست ...که ایران رخ شیعه است و رضا (ع)می داند ... دو: چقدر آمدیم و پاسخح گرفتیم از تو یا رضا(ع)... که عاشق همیشه درقلب معشوق ...جایگاه دارد ... سه: بسیار عشق بین ما هست و همه می دانند ... عشق با رضا(, ...ادامه مطلب

  • چگونه "پراگماتیسم "را قورت دهیم یا بحث مهم ترک سیگار!!!

  • یک: لطف کردی آمدی جانم ولی شرمنده ام ... جان خودرا باختم از زمان "شهریار"تقدیمی ندارم نازنین ................................................................ ببخشید صفحه ام کارنمی کنه مجبورم دوندونه بذارم تو پست  دو: برگه ی زرد آلو از برگه ی ازادی من ارزشش بیشتر است ... این چه آزادی ست که بوی گند , ...ادامه مطلب

  • چگونه شرح دهم ...راز بی قراری دل....

  • یک: به نگاهی فروختم ...جامه ی احساس !... اکنون تمام شهر ببیند احساس مرا...کجاست حیای من؟!!! دو: رفتم میان سلسله ی موی تو گردش... دستم کباب شد!تا نخورم دیگر از آن حس طلایی! سه: چقدر تنها بودم و ضعیف... مثل کودکی که مادرش را دربازار شلوغی گم کرده ... وهیچ اعتباری نیست ...به کسی که پیدایش کند و برگرد, ...ادامه مطلب

  • چگونه به استاد خود تبریک بگوییم یا بحث مهم بنیادهای علم سیا ست!!!

  • یک: بعد از عمری کنار تو بودن ...رفتی ... و پنجره ی کلاس را رو به دریا بستی ... چشمم همه ی عمر به دستان تو بود ... می نوشتی :هستم ولی ...آخر رو به بالا...سمت عشق ...رفتی ... دو: سیب داشت می خندید که گفت:کیلویی 7000تومن ... کودکی رد شد و خندید ...مادر, ...ادامه مطلب

  • عشق رو کن ...دل ببر!

  • یک:در تمنای وصالت ..."کوچه گردان "هم شدم !...گشتم و دیدند هستم ...پس خجالت ها کجاست؟...دو:صریح بگویم که آینه ات را ...من شکسته ام ...!دیدم که نیست طاقت دیدارت !...درآغوش یک شی حتی !!!...سه:پول ارزش هم ندارد ....ای فدای تو دلار !...من خریده ام برایت ...یک قفس دیوانه وار...چهار:نه کوچه بود ...نه خانه ای ...همه جا تاریک ...ودخترکی می لرزید که آغوش پدر کجاست ؟.......................می گشتند و نمی یافتند و درد دیگری ....و خواهر پدر به غم هایش سنجاق می کرد درد دیگری ...آه فرشته مرگ حالا نیا ...ما باور نمی کنیم ...که جزشهداباشد ...رقیه جان .....................................دختر به خاطر آورد داستان های پدر ...شهادت ...عشق ورزی ...مادربزرگ ...و پیامبر(ص)...همین که لبخند داشت ...نسیم آمد و بردش ...به سوی دنیایی که بودند منتظر .......................................آه فرشته ی مرگ ...من خواهر برادرم حسین (ع)...زینبم !به چند بگریم ...بایستم ...یا بچرخم ؟بگو ...دیگر چرا رقیه ؟!جواب نیست کارخدا گاهی ...می دانی جواب نیست ...می دانی جواب نیست ...پنج:برده ای از "او"یک عکس که روی دیواربود ...ریخت دیو,باید عشق رو کنترل کرد,سوی عشق رو کن,عشق هرجا رو کند,چگونه عشق رو فراموش کنیم,چطور عشق رو فراموش کنیم ...ادامه مطلب

  • حرام شد آب برای تشنه لبی به نام عباس (ع)!...

  • یک:تشنگی ...احساس قوی به نوشیدن است ...چه بنوشیم ؟"هم"مهم است ...عرق شرم که خدا نکند....دو:برگ آهسته نوشید قطره های شبنم را ...تا جان گیاهیش ...می رفت ...طعم پاکی قطره ...سه:عباس (ع)سرش را که بلند کرد ...یک شکاف بزرگ میان ابرها بود...لب تب کرده اش که خون می خورد ...قطره قطره ...دل زهرائیش ...حسینی بود ...چهار:یوسف!برای خنده هم شده ...مرا صداکن ...ببین ...میان داستان گم شدنت ...چطور پیدایت کرده ام!پنج:جنگ یک عباس دارد و بس ...کدام دشمن است که نداند برادر حسین ...کیست؟!شش:سرت روی زانوان من است ...تا جان بدهی !"عشق را پایان نیست"...من که را پیدا کنم که زانوانش به محکمی من باشد؟!هفت:تشنه مرد,گوجه فرنگی حرام شد,واتساپ حرام شد,چرا حرام شد,بازی کلش حرام شد,چگونه حرام شد,کی حرام شد,صابون گلنار حرام شد,چرا شطرنج حرام شد,چرا قند حرام شد,چرا مشروب حرام شد ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها